Quantcast
Channel: انجمن ادبی حافظ اردبیل
Viewing all 148 articles
Browse latest View live

عکس یادگاری ازجلسه 92/8/28 انجمن باحضورمیهمانانی ازتبریز


گزارش مورخ 22/10/94

$
0
0

انجمن حافظ دیشب در منزل جناب دکتر جواد وهابزاده منعقد بود. یکی از دوستان قدیمی جناب دکتر وهابزاده هم مهمان ویژه جلسه بودند. آقای دکتر سیدمحمد محدث تحصیل کرده‌ی کشور فرانسه که پس از انقلاب برای ادامه‌ی تحصیل فرزندانش ساکن سوئد شده اند. جناب استاد شاهی از سفر چهل و چهار روزه‌ی آلمان برگشته بودند و خاطره‌ی نیکی هم از برگزاری مراسم اربعین و شعرخوانی‌شان در شهر دوسلدورف بیان کردند. آقای توحید دلاور قوام نیز که جلسه‌ی قبل به همراه استاد ودود مؤذن در استامبول جهت اجرای برنامه رفته بودند بازگشته و ایشان نیز ضمن شرح مختصر ماجرا از کتابخانه‌ای در استانبول صحبت کردند که بخش اعظمی از دست نوشته های کتابخانه‌ی باعظمت بقعه‌ی شیخ صفی‌الدین اردبیلی در آن جا نگهداری می شود و از کتابی ذکر کردند که همه‌ی کتاب های خطی متعلق به آستان شیخ صفی در آن فهرست نگاری شده است.

جلسه چند دقیقه‌ی پس از ساعت نه شب با خیر مقدم گویی استاد شاهی به همه‌ی اعضا و مهمان محترم جلسه و لزوم تجلیل از استاد ائلچی در روزهای آتی توسط انجمن حافظ و با شعری از ایشان شروع شد.

یا رب چه نظر داری با انجمن حافظ

گوید همه یا جنت یا انجمن حافظ

ای قیصر هفت اقلیم تو داری و ما داریم

تو قصر پر از گوهر ما انجمن حافظ

گفتا که کجا باشد کانون خدابینی

ها! ای متحیر ها! ها! انجمن حافظ

با چشمه‌ی خضر ای دل می گفت شبی شاهی

با سر بردم زین جا تا انجمن حافظ

گویا استاد در آلمان دلتنگ انجمن حافظ بوده اند.

 در ادامه قرائت شعری از حافظ توسط جناب سخنور طبق روال عادی همه‌ی جلسات را داشتیم. جناب سخنور تفألی به دیوان حافظ زده و این شعر را خواندند.

جناب دکتر محدث سخنان کوتاهی را افاضه فرموده و از خاطرات روزهای آغازین اقامت خود در سوئد مطالبی را بیان کردند. بنده نیز مطابق روال جلسات پیشین بخش‌هایی از طبیعت گرایی در اشعار سنایی را خواندم و از استاد یحیوی به جهت نگارش نقد در باب دفتر شعر آخیر سونات تشکر به عمل آوردم.

 آقای حاج باقری مدیرمدبرانجمن از لزوم نگارش گزارش جلسات حافظ سخن گفته و از اعضای محترم خواستار همکاری بهتر و بیشتر در این ارتباط شدند و بیتی را هم خواندند.

زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد

توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم

آقای باغبانی مطبی را ارائه نکردند و جناب آقای لطفی غزل ترکی خواندند.

بوجاق بوجاق جان ائوینده پاییزدی سیلکه له نیر

دومانلی گؤزلریمه اوسته اوسته غم کله نیر

آداخلی قیزدی دئییرسن اومودسوز آرزولاریم

چیراق دیبینده سویوق اللریمده مورگه له نیر

اوشاقلیغیمدا قالان بیر ناغیل دی سئوگی سؤزو

قالیبدی خاطیره لرده، اودا کوله بله نیر

اوچوق دیوار سایاغی شوملاییب اومود دایاغیم

گونوم... یولوندا خزل خزل اله نیر

محبتین داغی کؤرپو دئییل کئچم قوتارام

حیات یولوندا گونش تک اؤلونجه شؤوگه له نیر

دوننکی یاردی بوگون یاد باخان غریبلیگیمه

سنی قولوم قانادیم گل قوجاق قوجاق دیله نیر

داراخلایاندا تیکانلار یاشیل بنؤرشه تئلین

قارا یازی گؤزومه اودلو حسرت ایلمه له نیر

نفسدی نازدی گؤزومدن اونوتماق ایسته دیگیم

نه واخدی نیسگیل الینده یازیق جان اؤوکه له نیر

علی لطفی(همایون)

استاد کیانی سه بیت از غزلی ترکی را خواندند و در ادامه جناب جمشید جامعی متنی پندآموز را قرائت کردند.

جناب استاد بیوک جامعی هم غزلی معروف از شیخ بهایی خواندند.

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

آن‌چنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من

خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم

در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن

آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم

گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم

می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!

پیش از آن‌که این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید

بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

جناب استاد چاووش غزل ترکی خواندند و بخش اول شعرخوانی تمام شد. پس از لحظاتی قسمت دوم برنامه با شعرخوانی جناب توحید دلاور قوام از فضولی آغاز گردید.

جناب استاد فریاد در ادامه غزلی ترکی با عنوان «یاغیش» خواندند.

بیرگون یاغیش یاغاندا ائله مهربان یاغیر

هرکیم باخیر دئییر ائله بیل جسمه جان یاغیر

بیرگونده یاش تؤکنده ائله قاش قاباق تؤکور

یئردن گؤیه باخاندا دئییرسن ایلان یاغیر

بیرگون ده اؤز دیلین زَهَره دؤنده‌ریر بولود

گوللر دیل آچمامیش باشینا تیرتیکان یاغیر

بیرگون موغاندا گؤزلرینه باغلاییر آراز

بیرگون گؤزون آچاندا گؤرورسن گیلان یاغیر

بیرگون اولور یاغاندا یامان یاخچی ایش گؤرور

بیرگون اولور کی یاخچی‌دا یاغسا، یامان یاغیر

بیرگون سارا بوغولدو، بولودلار بوروندو قان

اوندان بری موغان چؤلونه خان چوبان یاغیر

چوخ ناز یاغیردی سئوگی دونن آز یاغیردیسا

آنجاق بوگون کالان‌دا یاغیرسا یالان یاغیر

بایقوش دئینده «پنجره‌دن داش گلیر» قاچین

بولبول دئدی کی پنجره‌دن تار کامان یاغیر

فریاددا قار یاغیش کیمی بیر وامدا یاغماییر

بیرگون شیرین یاغاندا بیر ایل باغری قان یاغیر

اسد نیکفال(فریاد)

در ادامه جناب دکتر شهریار نعمتی غزلی فارسی خواند و بنده نیز غزلی فارسی با عنوان عسل و غزل قرائت کردم.

بیا امشب برای شادی کام‌ات عسل دارم

عسل از خنده‌های سرخ کندوی غزل دارم

غزل‌هایی که عطرآگین کند آغوش گرم‌ات را

بیا از باغ طبع‌ام بافه‌بافه در بغل دارم

یک امشب باغ بشکوه دل‌ام را سیندرلا باش

که من تا ساعت موعود قصری از امل دارم

خیال‌ات خواب‌هایم را چنان آشفته می‌سازد

که من با سایه‌ی موهوم آن هر شب جدل دارم

تو چیز دیگری چون بیت‌بیت شعر مولانا

تو وقتی با منی مانا که چیزی بی‌بدل دارم

پلنگ چشم‌هایت می‌درد آهوی شعرم را

وَ من از هر نگاه‌ات دفتری ضرب‌المثل دارم

تو از جغرافیای عشق من پنهان نمی‌مانی

که من جام می و جام جهان‌بین با رمل دارم

در این بیغوله‌ی نامردمی‌ها بی‌تو هر لحظه

چه خنجرها به دل از دستِ یارانِ دغل دارم

جناب آقای نوید قطعه‌ای از منظومه‌ی جلال و همای حسین جاوید را خواندند.

یوکسک فضالرده گزینیردی آی

دوققازین آغزیندا جلال‌نان همای

 آقای استاد سخنور یک غزل ترکی و یک غزل فارسی خواندند که در این جا غزل ترکی ایشان را قید می‌کنم.

زولف دئمه سر خداونددیر

گردنیم اول رشته لره بنددیر

قاش نئجه قاش گؤزلرین اوسته کمان

یا ایکی مصراع گؤزل پنددیر

صورتی اون دؤرت گئجه لیک آی کیمی

لعل لب اوردا عسل و قنددیر

چون و چرا یوخ او قد و قامته

سهم و صلابتده دماونددیر

من‌ده اگرچی ساوالان روحی وار

شأنیده او، قله‌ی الونددیر

بیر دانیشیر مین گول آچیر چهره سی

کلمه به کلمه سؤزو گلخنددیر

عشوه گلیر ناز ائله‌ییر گؤز وورور

باشدان آیاغه ایشی ترفنددیر

اولسادا تکرار سؤزون عیبی یوخ

شهد و شکردیر دوداغی قنددیر

گرچی قیریب مهر و وفا رشته‌سین

سعدی دئمیشکن گینه دلبنددیر

هر طرفه چکسه سخنور سؤزون

عشق ره و رسم خداونددیر

اسکندر نجفی سوها(سخنور)

استاد یحیوی در ادامه‌ی جلسه غزل ترکی محکم و استواری را خواندند و سپس جناب استاد شاهی دو غزل فارسی ارائه نمودند که به چند بیت از آن ها اشاره می‌شود.

غزل اول

با جان و دلم ای دوست بد تا نکنی بهتر

با مشرق و با مغرب دعوا نکنی بهتر

گر روی به دوزخ شد سیر تو نگو با شیخ

گاهی جهت خود را پیدا نکنی بهتر

غزل دوم

خاکیان خانه بسازند تو خودسازی کن

جامه بازی همه دانند تو جانبازی کن

در ادامه دکتر وهابزاده تضمین غزلی از حافظ را خواندند و نهایتاً در پایان برنامه جناب نوید قطعه موسیقی در دستگاه شور از عاشیق تالیش قوربان را پخش کردند که به اذعان اغلب حاضرین اثری کم نظیر بود. این قطعه‌ی زیبا ظاهراً قبل از انقلاب اجرا شده بود.

23/10/94

کاظم نظری بقا

 

بخت اولدوزو

گزارش انجمن حافظ مورخ 6/11/94

$
0
0

 

 

 


 دیشب جلسه در منزل جناب نوید آذربایجانی منعقد بود. انجمن میهمانان عزیزی داشت. جناب محمدعلی نهاوندی(موغان)، جناب غفور ملکی، جناب حمید محمدی و آقای محسن عطایی(ناطق). استاد شاهی و دکتر شهریار نعمتی غایبین انجمن بودند. جناب استاد دلداده اجرای برنامه را به عهده داشتند. انجمن در شبی سرد و بسیار برفی، اما در جمعی گرم و صمیمی برگزار می شد. در آغاز برنامه پس از خیرمقدم گویی جناب دلداده به اعضای محترم و به ویژه مهمانان عزیز، آقای سخنور به دیوان حافظ تفألی کرده و غزلی از دیوان خواجه را خواندند که ابیاتی از آن ارائه می شود.

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم

قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم

دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم

نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار

عشوه ای فرمای تا من طبع را موزون کنم...

 

 

 

 جناب استاد ائلچی قبل از شروع شعرخوانی ابیاتی به ترکی با عنوان قیش گلیبدی خوش گلیبدی برای حاضرین خواندند و سپس بنده در فوق برنامه مواردی از فلسفه ی طبیعت گرایی در اشعار سنایی غزنوی را عرضه کردم.

جناب استاد بویوک جامعی غزلی از صدرالممالک اردبیلی متخلص به نصرت اردبیلی را قرائت کردند.

بیا ساقی به یک پیمانه ای دیوانه کن ما را

چنان دیوانه کن کاسوده از پیمانه کن ما را

 

آقای دلاور قوام غزلی از مرحوم استاد عاصم اردبیلی با مطلع:

 من هر نه ایسته دیم اونا چاتدیم سراغیلن  -    کئچمیش گونه چاتانمادیم آنجاق ایاغیلن

خواندند که در ذیل تصویر دست خط ایشان را مشاهده می فرمایید.

 جناب آقای محمدعلی نهاوندی که مهمان ارجمند جلسه بودند ازمؤسسین انجمن حافظ محسوب میشوند، اما سالیان درازی است که در تبریز زندگی می کنند. تاکنون چندین جلد از اشعار خود را منتشر کرده اند و در انتشار آثار مرحوم عباس بارز هم اهتمام ویژه ای داشته اند. قبل از شعرخوانی سه جلد از آثار خود را معرفی کردند. 1- پیر و مغان که مجموعه چهار اثر در یک مجلد می باشد. 2- نیسگیللی دویغولار، اشعار عباس بارز در دو جلد 3- دویغولو یاپراقلار که مجموعه ی هشت جلد کتاب شعر در یک مجلد می باشد و دو سه روزی است که روانه ی بازار نشر گردیده است. در سال های 64- 65 بود که با جناب نهاوندی و به همراه آقایان سیاهکوهی و اسدنیکفال و غفور ملکی و صالح عطایی و بنده انجمن شعری تشکیل داده بودیم که خاطره ی آن را در مجموعه ی خاطراتم با عنوان «مکتومات» نقل کرده ام.

 

 

 

    در ادامه ی شعرخوانی جناب چاووش شعری ترکی خواندند و بعد آقای سخنور چند بایاتی ارائه دادند و جناب فریاد یک غزل ترکی و یک غزل فارسی خواندند که غزل ترکی را در این جا می‌خوانید.

سنین، منیم

هاوانین ایستی سی شاختاسی واردیر، ایستی سی سنین دیر شاختاسی منیم

عشقین یاری واردیر یاراسی واردیر، یاری سنین کی دیر یاراسی منیم

طبیعت من ده قیش سن ده باهار دیر، وارلیق سن ده کئفلی من ده خوماردیر

گونلرین شیرینی آجی سی واردیر، حالواسی سنین دیر قوراسی منیم

باش وار آیاق دیر آیاق وار باش دیر، سؤز وار عقیده دیر سؤز وار لاواش دیر

اوره ک وار کؤورک دیر اورک وار داش دیر، داشی سنین کی دیر یوخاسی منیم

اوخ لار بازاریندا جئیران ساتیلیر، کره قیمتینه آیران ساتیلیر

بوغدا قیمتینه انسان ساتیلیر، اوجوزو سنین دیر باهاسی منیم

ایکیمیز بیر اولدوق گلنده کنده، سن ده چوخ یانیردین بوکنده من ده

تایا اود توتاندا کند اؤسکورنده، اودو سنین اولدو تایاسی منیم

الیمیزده قالدی کندین یاخاسی، سنه یاغی دَیدی منه قاداسی

ایستی چؤره یی وار سویوخ هاواسی، چؤره یی سنین دیر هاواسی منیم

توخا بنزه ییرم آنجاق آجادا، سن آشاغی دا سان من ده اوجادا

ائوده کورسوده وار هیس ده باجادا، اوجاغی سنیندیر باجاسی منیم

سن اوخا ال آتدین منسه فریادا، سن جئیرانا باخدین منسه صیادا

جئیران یارالاندی قالدی آرادا، اؤزو سنین اولدو بالاسی منیم

اسد نیکفال- فریاد

آقای باقری مطلبی ارائه نکردند و جناب استادکیانی(یالقیز) غزلی ترکی خواندند که بیتی از آن غزل تضمین شعری از جناب نهاوندی بود. غزل جناب کیانی را در ذیل می خوانیم.

 وار گوزلرون ده دالغالی دریا گورونتوسو

 طوفان لارین کشاکشی بلـــوا  گورونتوسو

 (ترکیبی دلنشین دی  گلستان حسنوون)

 ترتیبی دل فریب و دل آرا گورونتوسو

 هرگز برائت ائیله مه ره م قاره زولف ده ن

 بعضا گره ک دی کفره تولا گورونتوسو

 سئودالی کونلومو ساچیناباغلارام دخیل

 قومرال ساچیندا واردی چلیپا گورونتوسو

 حبل المتین دی مصحف رویون  دل  اهلینه

 ائیله ر بلاد حسن ده غوغا گورونتوسو

 میگون لب اینده دالغالانیربوسه غنچه سی

 مفتون گوزون ده واردی تمنا  گورونتوسو

 اوغرون باخیشلاریندا : «سنی سئومیشم»جوشار

 سوسقون دوداق دا گیزلی دی اما کورونتوسو

 گوزده ن ایراق  گوزون کی دولور غصه دن غمه

 قالخـار کونول ده  محشر کبری گورونتوسو

 ای نازنین کی نازووی دنیا چکنمه دی

دیلده ن سالیبدی یالقیزی سِئودا گورونتوسو

 

آقای باغبانی غزلی فارسی از بقا خواندند که برای رحلت مرحوم شیون فومنی نوشته شده و  در مجموعه ی در تارهای صوتی بلبل نشر یافته است.

نگاه ام در پس آیینه ها مفقود شد بی تو

فضای خانه ی رویایی ام محدود شد بی تو

سرودی سبز و دلکش آسمان دیگر نمی خواند

کجایی روزن آمال من مسدود شد بی تو...

آقای لطفی یک شعر هجایی و یک غزل خواندند که غزل ایشان را ذیلاً مرور می کنیم.

لپه لندیم دنیز اولدوم او پَری اوزمه دی گئتدی

گؤزومون اینجی لرین گؤزلرینه سوزمه دی گئتدی

سئوگی میرواری سی یونموشدوم اوزه پارچالاریندان

گیزله دیب آرزولارین بوینوما هئچ دوزمه دی گئتدی

ائله غرق ائتدی نه ساحیل داوام اولدو نه ده صبریم

اللرین اوزدو الیمدن اوره یین اوزمه دی گئتدی

تئلینین نازینی آز چکمه میشیدیم دیزیم اوسته

سون گؤروشده نه خیال ائتدی منه سوزمه دی گئتدی

آرزو آرزو یولونا گول بزه میشدیم  اتگیمده

ایزی قالدی اؤزو ایتگین سارا تک دؤزمه دی گئتدی

یار دالیجان یارا گؤز قالدی کؤنول قالدی تامارزی

یار اقلاً بیر اؤپوشلوک دوداغین بوزمه دی گئتدی

علی لطفی- همایون

آقای حمید محمدی مهمان دیگر جلسه دوبیت از غزل شیون فومنی خواندند که آن غزل را شیون تقدیم سیمین بهبهانی کرده بوده اند.

ترنج تنگ بلورین شعرهای منی

اگرچه شاخه نشین ِ درخت خویشتنی

چه نسبتی ست تو را با سپیده ی نوروز

که در ضیافت گل آفتاب برف/ تنی

ضمناً شعر معروف حزین لاهیجی هم توسط ایشان قرائت شد.

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد...

جناب جمشید جامعی مطلبی نفرمودند و جناب آقای غفورملکی مهمان هنرمند انجمن به خوانش غزلی فارسی از شاعری به نام مجیدترک آبادی اکتفا کردند.

هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟

من سالهاست گریه نکردم شما چطور؟

من سالهاست عاشق چشمی نبوده ام

حالا نگاه کن من پر ادعا چطور...؟

بگذشتم از غرورم و با چشم های خیس

ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطور

وصفت کنم الهه ی پنهان میان شعر

شیطان بخوانمت؟ نه... فرشته؟ خدا چطور؟

این کوچه ها به غربتم اقرار می کنند

این ها که دیده اند به دیوارها چطور

هی فکر می کنم که چه شد عاشقت شدم

هی فکر می کنم که چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟

آقای محسن عطایی با توضیح در باب اشعار ترکی و فارسی سلاطین عثمانی تک بیت هایی از سلطان سلیم عثمانی خواندند.

شیرلر پنجه ی قهریم لن اولورکن لرزان

منی بیر گؤزلری آهویه اسیر ائتدی فلک

***

ییغیب سان باشووه بو خط و خال و زلف و مژگانی

گینه  پیغمبر خوبان بو نه اجماع امت دیر؟

 و بیتی از زینب پاشا خواهر سلطان سلیمان عثمانی خواندند.

شها بو صورت زیبا سنه حقدن عنایت دور

سانار سان صورتوندن سوره ی یوسف بیر آیت دور

ضمناً جناب عطایی غزلی معروف از مرحوم غلامحسین خان یورتچی را ارائه دادند که به گمانم این غزل را قبلاً جناب کیانی هم در انجمن خوانده بودند.

گیزلتمه مَه جمالووی زلف سیاه ایلن

زیباجماله نقص یئتیشمز نگاه ایلن

قوی بوینووا سالیم قولومو دسته گول کیمی

عادت دی باغبان گولی باغلار گیاه ایلن

زولفون گدادی سلطنت حسنه وئرمه یول

یاخشی دگیل گدا دولانا پادشاه ایلن

مردم دئییرله ماهی گوزه ل من جمالووی

گوسترگیلن مقابل ائده ک ماهی ماه ایلن

مردم صفاي بـــاغه باخار من جمالووا

برگِ گولون نه نسبتي واردیر گياه ایلن

مژگان لارین صفي دوزولوب دور ِ چشمووه

شاه ائيله بيل شيكار چيخيب دور سپاه ايـلن؟

تير بلانی سينه مه چكمک روا دگیل

آلماق خرابه مولكي نه لازيم  سپاه ايلن

جناب آقای نوید آذربایجانی بیتی از مرحوم تاج الشعرا خواندند و خاطره ای شیرین نیز تعریف کردند. جناب نوید به گفته ی استاد دلداده واقعاً در شناخت شخصیت های ادبی و عرفانی اعم از گذشته و حال بیش از اداره اسناد ملی محفوظات در ذهن خود دارند و همواره نقل قول هایشان با حال و هوایی بسیار جذاب و جالب صورت می گیرد. ای کاش این همه اطلاعات که گنجینه ی بی نظیری است هرچه سریع تر به نگارش درآید یا کسی پیدا شود با جناب نوید مصاحبه کرده و آن ها را ضبط و ثبت نماید.

  تصادف ایلیوب گؤرسم جمالون وقت رویاده

یوخودان اولمارام بیدار او رویانی اوزاندیررام

 

 جناب دکتر وهابزاده مطلبی در باره ی سعدی خواندند و ماده تاریخی در خصوص فوت مرحوم سیمین بهبهانی ارائه دادند و نهایتاً ترجمه ی غزلی از خواجه حافظ قرائت کردند. در این جا به سه بند از تضمین ایشان از غزل حافظ که در جلسه ی قبل خواندند اکتفا می شود.

بیا که پیر مغان گویدت به میکده آی

بنوش آنچه به جامت که ریخته ست قضای

رها شو از من و ما و ز قید هر دو سرای

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

که بر من و تو در اختیار نگشاده ست

*

بیا که شوکت کی رفت و تاج و تخت قباد

زمانه سلطنت جم ربود و داد به باد

هنوز زمزمه آید ز آب رکناباد

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوزه عروس هزار داماد است

*

بیا که با همه ی وجه، جامی و حافظ

شوند چون همگان شعر خواجه را حافظ

بگو به «منشی» و شاه و ولی و هم واعظ

حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ

قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

بنده نیز یک شعر هجایی و یک غزل فارسی خواندم.

 

 

وجدان اوشویور

 باغلارین جانینا دولو دوشوبدور

سویوقدان تیتره‌ییر آران اوشویور

داغلارین باشیندا زاغ‌زاغ اَسیر قار

دره‌نین دیبینده دومان اوشویور

*

دئییرلر بئیین‌لر خیال ایسته‌مز

گؤیلرین وسعتی قارتال ایسته‌مز

ذهن‌لر، فیکیرلر سؤال ایسته‌مز

فلسفه بوغولوب، گومان اوشویور

*

گؤیه‌ریر ایچیمده پاییز یئللری

بورویور چیس دومان آزاد ائللری

قورویور سئوگی‌نین جوشغون سئللری

اللریم بوز ووروب یامان اوشویور

*

باخیشلار چئوریلیب ایناملار چؤنوب

یاشامین یام‌یاشیل چیراغی سؤنوب

اینسانلیق گونشی ظولمت‌ده دونوب

شرافت آسیلیب وجدان اوشویور

کاظم نظری بقا

 

زن برفی

 

وَ با رگبار چشمان تگرگی با تنی برفی

به خواب ام بارها آهسته می آمد زنی برفی

وَ پیش از آفتاب از خواب های روشن ام می رفت

رها در بادهای صبح با پیراهنی برفی

چقدر آن روزهای خوب و رویاگونه گرمی داشت

که توی کوچه ها می دیدمش با دامنی برفی

همیشه با گل یخ باغ گیسویش معطر بود

وَ در دست اش برایم داشت هرشب لادنی برفی

مرا تا شعرگشت شکل های هندسی می برد

همیشه غرق بودم درمیان بودنی برفی

دوباره کاشکی پا در رکاب آسمان می کرد

وَ می آمد برای دیدنم با توسنی برفی

وَ من آیینه ی خورشیدی اش را هر سحر با شوق

به یاد کودکی می آمدم از روزنی برفی

کاظم نظری بقا

حسن ختام برنامه با استاد یحیوی(ائلچی) بود که غزلی طنزگونه به زبان ترکی خواندند.

7/11/94

 

مرحبا

$
0
0

عصیانگر است حافظشیراز مرحبا

طغیانگر است کاشف هر راز مرحبا

سعدیکه از قبیله عشاق ِ سرمدی ست

بر آن کلام و آن همه اعجاز مرحبا

بر حضرت اویس قرن، روح مست دوست

بر آن همه معاشقه و ناز مرحبا

فردوسیو حماسه و شهنامه ی سترگ

بر آن حکیم راد و سرافراز مرحبا

خاقانیآن چکاد ستیهنده ی خیال

بر آن ستبرمرد سخن ساز مرحبا

شیخ الرئیسبوعلی اعجوبه ی قرون

بر آن روان اطهر و طناز مرحبا

حلاجآن قتیل اناالحق که پرگشود

بر قله ی حماسه چو شهباز مرحبا

بر حکمت نظامیسرمستِ جانشکار

وان اوجنای قدرت پرواز مرحبا

بر محضر سناییو روح ولایی اش

وان دلنشین کلام سرآغاز مرحبا

بر بیهقیمورخ تاریخ شور و حال

وآن نکته ها کزو شده ابراز مرحبا

خیامپیر واژه تراش ِ گهر طراز

بر آن گزیده گویی و ایجاز مرحبا

بر کهکشان عرشی افکار مولوی

وان شهقه های معجزه پرداز مرحبا

بیدلکه پیچه های سخن را گره گشاست

بر آن شگفت مرد دلاواز مرحبا

صائبفلق شکافِ جواهرنگار شعر

بر ناز و آن کرشمه ی طناز مرحبا

نیماو شاملوو شفیعیو موسوی

آن نوبران صاعقه انداز مرحبا

بر سایهو سپهریو سیمینو بر فروغ

پروانگان عاطفه پرداز مرحبا

پروین، بهاررادو بیابانکی، امید

وان شعرهای محکم و پر راز مرحبا

بر شهریارو شیونو محمودو آل حمد

در وصف عشق همره و انباز مرحبا

بر یحیویحماسه سرای مصاف عشق

وآن بی بدیل عارف ممتاز مرحبا

بر صولت اذانِ مؤذنکه دلرباست

وآن آبروی شیعه ی جانباز مرحبا

بر شاهیآن پدیده ی جوشان که در بیان

دریاگشایی اش شده احراز مرحبا

بر هیبتِ بقای جواهرنشان که هست

عکسی کنار فلسفه ی ناز مرحبا

بر شوکت سلیمو ودودهنرشناس

وان سوز و ساز و پرده و آواز مرحبا

خنیاگران بزم حضور و شعور و نور

بر ساقیان میکده ی ناز مرحبا

لبیک بر لبان که به دشت جنون شدند

بر خاک پای دوست، سرانداز مرحبا

بر جامعیو لطفیو فریادو نعمتی

چاوش، قوامو منشیدلباز مرحبا

بر باغبان، کیانیو جمشیدو باقری

دلدادهو سخنور  همراز مرحبا

ائلچیتو را ثنا نسزد بلکه بر حسین

آن اسوه ی مبرز اعجاز مرحبا

8/ آبان/ 94

اردبیل

عباسعلی یحیوی

ائلچی

گوزه لیم غزلی از روانشاد استادانور اردبیلی به خط خود آن مرحوم

گزارش مورخ 20/11/94 انجمن حافظ اردبیل

$
0
0
 

جلسه ی انجمن دیشب در منزل جناب استاد شفیع خلیل زاده متخلص به چاووش منعقد بود. در ابتدای جلسه جناب استاد شاهی یادی از ادیبان در گذشته ی شهر کرده و صلواتی به ارواح حبیب الله اخگر، بهجت خامه یار، محمد روایی و شفایی نثار کردند. تفأل از دیوان حافظ بر عهده جناب سخنور بود که غزل ذیل از دیوان حافظ قرائت گردید.

همای اوج سعادت به دام ما افتد

اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه

اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

شبی که ماه مراد از افق شود طالع

بود که پرتو نوری به  بام ما افتد

اندکی در خصوص این شعر بحث به میان آمد و بین اعضای انجمن پرسش و پاسخی مخصوصاً در باب بیت دوم انجام یافت و در باره ی برخی اصطلاحات عرفانی از سوی استاد شاهی توضیحاتی ارائه گردید.

در فوق برنامه این جانب مطالبی در حوزه ی تاریخ و فلسفه و عرفان در قرن هفتم ارائه دادم.

شروع شعرخوانی با جناب نوید آذربایجانی بود که شعری از مرحوم استاد بهجت خامه یار شاعر فحل اردبیلی را از حافظه خود خواندند.

قلبیمی تسخیر ائدیب بیر ماه سیما دوغروسی

اولموشام دیوانه سر، مجنونِ شیدا دوغروسی

من دئیردیم اختیارین وئرمز الدن هوشیار

اختیاریم آلدی بیر زلف چلیپا دوغروسی

ایندی بیلدیم چون اؤزوم یاندیم شرار عشقیلن

عشق یوسف دن نه لر چکمیش زلیخا دوغروسی

کام ِ فرهادی نه سان تلخ ائیله ییب شیرین غمی

یا نه لر مجنونه ائتمیش حب لیلا دوغروسی

وامق بیچاره یه هرگز شماتت قیلمایین

هوشی نی باشدان چیخارتمیش حُسن عذرا دوغروسی

اولموشام رسوای شهر آخیر یانار احوالیما

بخته باخ هم اهل مسجد هم کلیسا دوغروسی

قورخورام مندن خدایا! یار نازک دل سینا

تاپموشام بیر اؤزگه معشوق دل آرا دوغروسی

بندبندیم دن سیزیلدار بوسبوتون اعضالریم

بس سیخیلمور عقلیمه بو فیض عظما دوغروسی

یا علی! دیوانه ی عشقم نئجه وصفون قیلیم

گلموری وصف و بیانه شأن والا دوغروسی

هل اتی باشدان باشا وصف کمالوندور سنون

شأنه باخ مدحون قیلار خلاق یکتا دوغروسی

یا علی یا ایلیا یا بوالحسن یا بوتراب

شأنووی تأیید ائدر حی توانا دوغروسی

سس گلیب گؤیدن ووراندا عبده وده ذوالفقار

لافتی الا علی لاسیف الا دوغروسی

بیلمه رم ناحق دی، برحق بو علی اللهی لر

شأنووه حیران قالیب اعلی و ادنی دوغروسی

حیدر آد قویموش آنان قونداقیده بیر طفل ایکن

لیک معناده بو اسمه بیر مسما دوغروسی

اهل جابلقا سنی ذکر ائیله ییر اولدور سبب

موم اولوبدور اللرینده سنگ خارا دوغروسی

عالم الغیبه نه لازم عرض ائدک درویش لر

تک سنی دوتموش آتیب دنیا و عقبا دوغروسی

سن کی عین الله سن قیل خانقاهه بیر نظر

تا اولا باغ جنان تک عنبرآسا دوغروسی

بهجته الله عؤمور وئر مدح مولا سؤیله سین

حیف دور خاموش اولا بو نطق گویا دوغروسی

بهجت خامه یار

آقای باقری در مورد انتشار دیوان میرزا فضلعلی صدرالممالک اردبیلی متخلص به صدری که توسط خلیل ملاجوادی اخیراً از سوی نشر نگین سبلان منتشر شده توضیحاتی داده و مقدمه ی دیوان را که به قلم خود مرحوم صدری است قرائت کردند. در این جا بخشی از مقدمه ارائه می شود.

(.... ترکیب انسان از جسم و روان و نیاز به تصفیه ی روح و تزکیه ی جان از تقویت جسم و بدن، بهتر و والاتر در آفرینش، توجه به عالم روحانیت را ارسال رسل و تنزیل وحی و الهام، خود گواه صادق است...)

ابیاتی از یک غزل صدری اردبیلی

برای مرده دلان شهر و خانه لازم نیست

به مرغ سوخته پر آشیانه لازم نیست

به محفلی که بسوزد دل از فراق حبیب

نشاط و عیش در او با ترانه لازم نیست

کبوتری که خورد خون دل ز جور خزان

به آخرین نفسش آب و دانه لازم نیست

به جان فدایی تو صدریا چه تردید است

برای سکه ی زر پشتوانه لازم نیست

لازم به توضیح است که جناب استاد ائلچی زندگی نامه ی صدری و بخش هایی از اشعار او را در مجموعه ی سالکان کوی عشق جلد دوم قبلاً منتشر کرده بودند. در شرح حال صدری انتساب او به میرزا نصرالله صدرالممالک اردبیلی متخلص به نصرت قید گردیده که جناب دکتر وهابزاده ابراز داشتند که صدری نسبتی با میرزا نصرالله نداشته اند. از جامع ِ دیوان صدری به جهت همت و تلاششان باید قدردانی کرد، اما در فرصت مقتضی می بایست چاپ این دیوان مورد بررسی و نقد قرار بگیرد، چراکه که چند جا مشاهده کردم در ثبت ابیات اشتباهاتی روی داده است.

آقای باغبانی غزلی از حامد عسکری خواندند.

وضو گرفته‌ام از بهت ماجرا بنویسم
 قلم به خون زده‌ام تا که از منا بنویسم  
 به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
 ز مانده‌ها بسرایم؟ ز رفته‌ها بنویسم؟  
 نه عمر نوح نه برگ درخت‌های جهان هست
 بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟
  مصیبت «عطش»و «میهمان‌‌کشی» و «ستم» را
 سه مرثیه‌ست که باید جداجدا بنویسم
   چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
 به خط اشک به سردی سنگ‌ها بنویسم؟
 چگونه قصه ی مهمان‌کشی سنگدلان را
 به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم؟
 منا که برف نمی‌آید این سپیدی مرگ است
 چه‌ سان ز مرگ رفیقان باصفا بنویسم؟
 خبر ز تشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
 خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم:
 نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
 یکی به بند و یکی روی نیزه‌ها بنویسم
 نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
 چه را ز ناله ی زنجیر و زخم پا بنویسم
 به روضه‌خوان محل گفته‌ام غروب بیا تا
 تو از خرابه بخوانی...من از منا بنویسم...

 

آقای لطفی غزلی ترکی خواندند.

اولدوز اولدوز سوزه رم یوللارا سنسیزلیگیمی

آسیرام هی بوغازیمدان دارا سنسیزلیگیمی

گؤزو دار پنجره لردن یولووی گؤزله ییرم

باغلاییب هر گئجه گوندوز تارا سنسیزلیگیمی

کاش بلا تیرینه سانجاندا سینیق قلبیمی سن

قارا تئللرلن ائدیدین چارا سنسیزلیگیمی

خیالیمدان، اوره ییمدن، نفسیمدن، قوپاریب

بیلمیرم من آپاریم هئچ هارا سنسیزلیگیمی

سازاغین قمچی سینه قیشدا دؤزن بیر آغاجام

سیزلارام گاه سازاغا گاه قارا سنسیزلیگیمی

حسرتین دالغاسی دولدوقجا بوشالدیقجا گؤزه

سؤیله رم منده سینان ایلقارا سنسیزلیگیمی

بیلمیرم آتدی همایون جانینی کیم بو اودا

یانماغیمدا چارا ائتمیر یارا سنسیزلیگیمی

علی لطفی- همایون

جناب استاد سخنور دو غزل فارسی خواندند که در این جا به یک غزل از ایشان با دستخط خودشان اکتفا می شود.

جناب استاد نیکفال نیز در ادامه غزلی ترکی خواندند که ذیلاً ارائه می شود.

بیزده بیزه

اوگون کی کؤلگه گلیب پرده چکدی بیزده بیزه

حلال چؤرک، دوزا نامحرم اولدی بیزده بیزه

قابارلی ال کیمی، بوش سورفانین دولوب اوره یی

اودور کی بیزده سیزه دردین آچدی، سیزده بیزه

اودا توشوب قوری چرشنبه نین جانی یانسین

آجی ایلی او سیزه پای گتیردی، سیزده بیزه

سیزین گؤزوزده بیزیم تک قوناقلی دیر آنجاق

سیزه بولاقدی قوناق، هر گئجه دنیزده بیزه

آغاج باش اَیسه سینار، داغ بوکولسه ده سینماز

چوخوندا باش بیر آغاجدیرسا، داغدی دیزده بیزه

درین باخاندا گولون تورپاغیندا جان گؤرونور

گول اوزلولر گئدیب آنجاق، قویوبلار ایزده بیزه

آتا میننلره قات قات، یَهَر اولان دری لر

هنر بو دور دئدیلر، ووردولار گیریزده بیزه

دره کی خلوت اولور، تولکی ده دؤنور بَی اولور

هارا چاتیبدی گؤر ایش، زور دئییر عجیزده بیزه

بیزه قالان آجی فریاد، شیرین غزللردیر

قیزیل گؤزللره زینت دی، شعریمیزده بیزه

اسد نیکفال- فریاد

15/11/94

استاد بویوک جامعی غزلی از سیمین بهبهانی خواندند.

تشنه می میرم که در این دشت آبی نیست نیست

وین همه موج بلورین جز سرابی نیست نیست...

آقای دکتر وهابزاده به تعدادی از واژه های برساخته ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی اشاره کردند و به دنبال آن به ماجرای سرود ملی خوانده شده در حضور پادشاه اتریش از سوی دانشجویان ایرانی اشاره نمودند. ماجرای طنزآمیزی که لذت بخش بود و خنده ناک از یک سو و از سوی دیگر تأسف آور و گریستنی.

جناب استاد کیانی شعری ترکی خواندند که ذیلاً مشاهده می فرمایید.

گل اوره ک دردین ائدیم ساچلارؤون نتفهیمی

تا آلاتئل به تئل اینجیکلی اورک ده ن بیمی

گل اوتور صحبت ائده ک کهنه کدورت کمه له

بلکه ترتیله دؤنه غنچه لب این تفخیمی

یوزیول اجماعه ده جمع ائتسه (بئش اوستونده بیری)

خطی ، خالی ، ساچی ، قاشی ، مژه نی ، فامیمی

گئنه ایش لر قایدار  ناز ائله ین  گوزلرؤو ه

خیل عشاق بلاکش ده ن آیرسین کیمی

چین زولفون داغیلیب  چیگنووین اورسیتینه

سان کی چنگیز چکیب  سلطه یه  هفت اقلیمی

اوره گیم پارچالانیب محتشم عثمان لی کیمی

اولوب هرپارچاسی بیرسلسله نین تسهیمی

کونلومون ارکینی سنده ن صورا  ارک ائیله مه دیم

ائله یم  باشقا گولون گؤزلری نین تسلیمی

صبر ائیله ای دل بیچاره بو چیرپینتی یئتر

آزقالیر قیش قوتارایوخـلامیشام تقویمی

گلسه فرجامه چاتا رعشقیمیزین برجـامی

کیمسه «یالقیز» دولانیب درد ائله مزتحریمی

 

آقای جمشید جامعی غزلی فارسی از استاد شاهی قرائت کردند.

نام است بلای همه از نام رمیدیم

دام است کنار همه از دام رهیدیم

کردیم سؤال از همه قسمی ز حکیمی

گفتا ببُرید از همه ما نیز بُریدیم

ای چرخ مکش بر رخ ما اختر و مَه را

ما از سر بامی که پریدیم پریدیم

آن به که در این دور دو رو هیچ ندانیم

جز این که بدانیم که مَردیم و مریدیم

ما با نظر کهنه و نو شعر نگفتیم

گفتیم همان گونه که از غیب شنیدیم

جوری کشد آخر کند آن کس که گناهی

ما جور گناهی که نکردیم کشیدیم

تیری که اول ساخته شد بر دل ما خورد

شاهی شهدالله که ما نیز شهیدیم

از یمن سر بی کله و بخت سیاهی

فردا چو قیامت برسد روی سفیدیم

شاهی اردبیلی

بنده نیز بخشی از مثنوی ساقی نامه را خواندم.

الا ساقي نظر قیل صوبح آچيلدي

گونش انواري شش‌سودن ساچيلدي

ترنم ائتدي بولبول، جان باغيندا

ايشقلاندي اورك صوبحون چاغيندا

دنيزتك روحه آرامش ياييلدي

بوتون سلول‌لارا رامش ياييلدي

تغنّي ائتدي صوبحون مرغي جاندا

چيچك‌لندي گونش ريحاني قاندا

اوتوردو شئه‌شئه اولدوز يارپاق اوسته

سوزولدو گوللر اييسي تورپاق اوسته

چؤرك عطري آييلميش كنده دولدو

دوداقلار ترپه‌شيب لبخنده دولدو

صبادن دالغالاندي بوغداليق‌لار

دنيزده رقصه گلدي آغ‌باليق‌لار

چمنده شوريلن بيلديرچين اؤتدی

يئنه صوبحون نسيمين وورغون ائتدي

سئويملي ياز گؤلونده اوزدو قازلار

آغاج‌لار يارپاغيلان چالدي سازلار

گونش نم تورپاغا نازلان ياييلدي

آتوشگه ديسكينيب بيردن آييلدي

قارانليق داخمايا تا شؤوگه دوشدو

اوتاقدا شؤوگه خالچايلان اؤپوشدو

گونش داغدان بيرآز بويلاندي باخدي

سولاردان مين‌بولاق پروانه آخدي

نسيمين عطرينه سونبول دولاشدي

گولون احساسينه بولبول دولاشدي

سئويندي سئوگي‌دن زؤهره‌يله طاهیر

بولوددان داملاداملا دامدي شاعیر

ساراي دينديردي سانكي خان‌چوباني

چوبانين عشقه دولدو ايستي قاني

خبر بيلدي نبي وورغون هجردن

آچيلدي غونچه‌تك بو خوش خبردن

كوراوغلو چاتدي محبوبي نیگاره

تاپيلدي محنت هیجرانه چاره

يئتيشدي آرزويا القصه قمبر

يئتيشدي كامه دلداده‌يله دلبر

كرم‌لن اصلي بير يئرده قووشدو

آرادا گور آراز تك سئوگي جوشدو

عاشیق عابباس تاپيب گولكز پري‌ني

تاخيب بارماغه وصل انگشتري‌ني

شاه اسماعيل يئتيب گولزاره آخیر

قارا اوزلوك قاليبدير خاره آخیر

علي‌خان و پري خانم گليب‌لر

ساراي‌دا اَيلشيب‌لر، دينجه‌ليب‌لر

ساليبدير سئوگي جانلاردا شراره

عزيز القصه چاتميشدير نیگاره

الا يا ايها الساقي عجول اول

يوبانسان اهل مجلسدن خجول اول

تعلل ائتمه دولدور سئوگي جامين

يئتير طالبلره عشقين پيامين

بوگون عاشیقلره گؤستر نه‌دير عشق

دوروب پيمانه‌پيمانه گتير عشق

دئنن وارليق ازلدن عشقه باغلي

ائدر عشق حقيقي قلبي داغلي

              *

دئنن ميخانه‌درميخانه‌دير عشق

حريف ساقي و پيمانه‌دير عشق

گؤيرچين‌دير، گؤيرچين‌دير اورك‌لر

گونش‌دير، گؤي‌دير، آب و دانه‌دير عشق

دولاشميش ساچلارين اسراري ايچره

محبت‌لن گزن بيرشانه‌دير عشق

فسون ائيلر پري/ آهو گؤزل تك

حقيقت‌دن قوپان افسانه‌دير عشق

برليان‌دير، زُمرد دور، عقيق‌دير

صدف‌دير، گوزگودور، مرجانه‌دير عشق

بئجرديب دسته‌دسته ياس و مريم

بوياقلي، عطريلي گولخانه‌دير عشق

دئنن گاه آغلادان گاه گولدورن‌دير

دوغوردان كيم بيلير آيا نه‌دير عشق؟

 

آقای معطری و جناب حیدری که میهمان انجمن بودند مطلبی ارائه نکردند.

آقای توحید دلاور قوام سخن خود را با این بیت شروع کردند.

چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی

که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشی

 و در ادامه غزلی ناب از سعید بیابانکی خواندند.

چو بوی پونه از دکّان عطاری بزن بیرون
هوای عاشقان شهر اگر داری، بزن بیرون

تو را آیینه ها در بی‌نهایت چشم در راه‌اند
از این نُه توی آه اندودِ زنگاری، بزن بیرون

زدم از اصفهان بیرون که بوی گاو خونی داشت
تو هم ای شیخ! از این چاردیواری بزن بیرون  

الا ای جمعه‌ی سرخی که رنگ عید نوروزی
از این تقویم سرتاسر عزاداری بزن بیرون

چه طرفی بسته‌ای از حکمرانی روی این قلیان
الا سلطان! از این زندان قاجاری بزن بیرون ...

 جناب استاد چاووش غزلی فارسی خواندند که با دستخط ایشان منتشر می شود.

 

در ادمه استاد شاهی از غزلیات برلینی(غزلهایی که در آلمان سروده اند) یکی را ارائه دادند.

گویم سخنی با تو مگو بی جهت است این

بگذار قفس تنگ شود مصلحت است این

غیر از سخن یار هر آن جمله که گویند

می کوب به دیوار و بگو معصیت است این

 

 

حسن ختام برنامه با جناب استاد یحیوی(ائلچی) بود که شعری نیمایی به زبان ترکی خواندند

 

شایان ذکر است که زحمت درج عکس ها و تصاویر دستخط اساتید بر عهده جناب استاد کیانی بود.

21/11/94

 

 

دست خط مرحوم منعم اردبیلی


گزارش مورخ 4/12/94 انجمن حافظ اردبیل

$
0
0

جلسه ی دیشب در منزل استاد حاج آقا بیوک جامعی منعقد بود. جلسه طبق روال بسیاری از جلسات انجمن، مهمانان ویژه ای داشت. شایان ذکر است که همواره یکی از ویژگی هایی که انجمن را با طراوت کرده و آن را از حالت یکنواختی و رکود خارج می سازد وجود و حضور برخی مهمانان ارزشمند است که حلاوتی دیگر به انجمن می بخشند و مایه ی سرشاری و کشش و جذبه ی آن می شوند. دیشب حضرت حجت الاسلام حاج آقا اجاق نژاد و جناب آقای علی خامه یار فرزند برومند و یادگار استاد مرحوم بهجت خامه یار مهمانان ویژه انجمن بودند. آقای محسن عطایی هم تشریف داشتند که البته حضور ایشان در انجمن بارها اتفاق افتاده است. در آغاز جلسه پیش از هر چیز جناب استاد شاهی خیر مقدم گفته و حضور مهمانان را گرامی داشته و صلواتی بر ارواح شعرای درگذشته ی اردبیل و به ویژه خطه ی ادب پرور و ادب خیز تبریز داشتند. استاد شاهی همواره از بزرگان شعر و ادب دیار تبریز به نیکی یاد کرده و بزرگی و عظمت شعرای فحل آن را ستوده اند و البته که چنین است و اردبیل همواره به وجود این ادبا و علما و عرفای کم نظیر و بی نظیر آذربایجان به ویژه تبریز به خود می بالد. استاد سخنور تفألی به دیوان خواجه ی شیراز زده و در شروع برنامه غزلی از آن را با لحن جاذب خویش قرائت نمودند.

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

و آن راز که در  دل بنهفتم به در افتاد...

استاد شاهی مبلغی در باب مقوله ی راز از منظر عرفانی توضیحاتی ارائه کردند.

در فوق برنامه اینجانب مطالبی در حوزه ی طبیعت از منظر عرفان و طبیعت گرایی در آثار مولوی عرضه نمودم. سپس نوبت به حاج آقا اجاق نژاد رسید. ایشان ضمن اظهار خوشوقتی از حضور در انجمن حافظ به تبیین مطلبی در باب فتوت از مناظر مختلف همچون لغت، علم اخلاق و عرفان پرداختند و موجز و رسا و تأثیرگذار اشاراتی را متذکر شدند. به یکی دو فراز از موارد مطروحه اشاره می شود.

حضرت علی علیه السلام در باب فتوت می فرمایند: ما تزین الانسان بزینه اجمل من الفتوت.   علمای اخلاق می گویند فتوت اسمی است برای قلب سلیم.

عرفا می گویند: ان تشهد لک فضلاً و لا تری لک حقاً.

اولین شاعر آقای لطفی بودند که غزلی ترکی خواندند. آقای باغبانی مطلبی نخواندند. آقای قوام غزلی زیبا از فصیح الزمان شیرازی(رضوانی) ملقب به  سلطان الواعظین خواندند.

 همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى

چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!

به كسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم

همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!

به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مویم

شده‏ام ز ناله، نالى، شده‏ام ز مویه، مویى

همه خوشدل این كه مطرب بزند به تار، چنگى

من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مویى!

چه شود كه راه یابد سوى آب، تشنه كامى؟

چه شود كه كام جوید ز لب تو، كامجویى؟

شود این كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!

من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلویى؟!

بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!

سر خُمّ مى سلامت، شكند اگر سبویى

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین كنار جویى!

نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بویم

نه دماغ این كه از گل شنوم به كام، بویى

ز چه شیخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟!

رخ شیخ و سجده‏گاهى، سر ما و خاك كویى

بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى

بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!

نظرى به سوىِ رضوانىِ دردمند مسكین

كه به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى‏

"فصیح الزمان شیرازى" (رضوانى)

 آقای محسن عطایی مطلبی با عنوان «آذربایجان شعرینده عروضون اویغونسوزلوغو» ارائه دادند.

جناب استاد اسد نیکفال(فریاد) شعری عاشورایی خواندندکه چند بند از آن ذکر می شود.

 آخدی سئل سئل چؤللره ظلم ایله دریانین قانی

گؤی ده اوخلاندی یاغیش تک یاغدی دریانی نقانی

یازدی مصباح الهدی ام  یئرده معنانین قانی

مغزلرده جوشه گلدی بیر معمانین قانی

یعنی آللاهین قانی ایدی آخدی مولانین قانی

هانسی قان ؟ بیر قان کی روحه آفتاب عشق ایدی

هانسی قان ؟ بیر قان کی شعره شرح ناب عشق ایدی

هانسی قان ؟ بیر قان کی گولشن یوخ  گلاب عشق ایدی

هانسی قان ؟ بیر قان کی عشقه رختخواب عشق ایدی

گؤر نه باخدی گوللره بستردی طوبانین قانی

هانسی قان؟ بیر قان کی شمشیرین دیلینده یازدی لا

هر داشا دگدی او داشین سینه سینده قازدی لا

اولماسایدی ظلم اگر دیل لرده ده اولمازدی لا

بعضی یئرده چوخ گؤزه ل دی  یوخ دئمک چوخ نازدی لا

لا دئدی الا الاهه آل طاهانین قانی

هانسی قان ؟ بیر قان کی یئرده آخدی گؤی ده اولدی تاج

هانسی قان ؟ بیر قان کی مین مروه صفادن آلدی باج

تا طواف ائتدی ذبیح الله قلبین اولدی حاج

کعبه ی عشق اولدی آلدی آب زمزم دن خراج

فتح معنا ائیله دی انا فتحنانین قانی

جناب حاج آقا بیوک جامعی که میزبان برنامه بودند برای حضار جلسه، به ویژه مهمانان عزیز خیر مقدم گفته و شعری فارسی از نصرت اردبیلی قرائت کردند.

مستی ِ صبوحی زده از گردش جام است

از چشم خمار تو مرا سُکر مدام است...

آقای جمشید جامعی مطلبی ارائه نکردند. آقای علی خامه یار که از مهمانان ویژه برنامه بودند خاطره ی پدر بزرگوارشان را گرامی داشته و قولی از ایشان را نقل کردند. بنده در فرصت آنتراکت از ایشان در مورد چاپ آثار گرانسنگ استاد بهجت خامه یار پرسیدم که جواب دادند تصمیم به چاپ آثار ایشان گرفته اند و مقدمات کار فراهم شده است. هنگام صحبت های جناب علی خامه یار دکتر وهابزاده هم ذکر خیری از استاد خامه یار به میان آورده و اظهار داشتند که مرحوم دکتر نایبی در روزنامه ی قبس شعری را در منقبت استاد خامه یار به چاپ رسانده بودند و شعری هم از مرحوم خامه یار در باب عکس خواندند.

عکس به عکس من است دائم و سُتوار

عکس مرا یادگار خوب نگهدار

بهجت آن سان بزی که بعد تو گویند

نیک به کردار بود و نیک به گفتار

استاد دلداده اظهار نمودند که افتخار شاگردی استاد خامه یار را داشته اند و گفتند که طی نه ماه دیباچه ی گلستان را در کلاس ما تدریس کردند و نهایتاً هم دیباچه تمام نشد. و در ادامه شعری از مرحوم شیون فومنی خواندند

تو از مهر گفتی من از مهربانی

من از زنده بودن تو از زندگانی

من از سر نوشتم تو از سرنوشت‌ام

من از سرکشیدن تو از سرگرانی

چه خواندی که از کوچه باغ اش نخواندند

چه گفتم که ناگفته باشی نهانی

به پیش ات سخن آن چنان می نماید

به تاتار مشک آورد ارمغانی

به برفاب شعرم نتابی اگر تو

کجا مردمان اش برند از روانی

نه بابک نژادم نه مزدک سرشت ام

که آن کاهلی کرد و این کامرانی

نمانم به مانی به آیین بودن

به آیین بودن نمانم به مانی

به میدان خالی گلاویز خویش ام

که را دست تدیبر پا در میانی

همه سرگذشت من از سر گذشتن

به دار اناالحق نه بر دار فانی

درست آمدم از دو سوی شکستن

همان این همینم همین آن همانی

ز چشمان خود چشم یاری ندارم

همه سوء ظن ام همه بدگمانی

به چادرنشین پدر مرده مانم

که می گیرد از مادر خود نشانی

چه حق ناشناس ام که با غیر گویم

نمک پاش زخم دل ام شد فلانی

شبانی نیاید ز گرگان گله

ز گرگان گله نیاید شبانی

زمینگیر خاک خراب ام چو گندم

سرود وطن گون عشق ام جهانی

به جغرافیای زمین زمانه

فلسطین تبارم ز بی خانمانی

منی را که از تیغ فرمان نبردم

چه فرمان نهم بر خط ایلخانی

کند نازکی های اندیشه این جا

لآلی طبع مرا ریسمانی

شیون فومنی

حاج آقای باقری تنها به یک بیت اکتفا کردند.

هم غم کنعانیان شد هم عزیز مصریان

لطف ها کرده به یوسف قصه ی پیراهن اش

جناب استاد کیانی غزلی ترکی خواندند.

آقای دکتر وهابزاده بخش هایی از مقاله ی خود را با عنوان «مجلس و مجلسیان در دیوان حافظ» که پیشتر در روزنامه ی اطلاعات به چاپ رسیده است قرائت نمودند. ایشان یادآور شدند که حدود 50 بار در دیوان حافظ از مجلس و مجلسیان سخن به میان آمده است. مجلس انس 5 بار، مجلس روحانیان 3 بار، مجلس وعظ 2 بار، مجلس خاص 2 بار، و مجالس دیگر هر کدام 1 بار.

ز در در آ و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

استاد سخنور یک شعر فارسی و یک شعر ترکی خواندند. بنده هم یک غزل فارسی خواندم.

چقدر خنده ی آن پسته ی دهان خوب است

چقدر طعم لب و طعم آن دهان خوب است

کنار کودکی ات با بهانه های عجیب

چقدر پرسه زدن زیر آسمان خوب است

شکوفه های تن ات بوی سیب می گیرد

وَ با تو طعم قشنگ ترنج و نان خوب است

بگیر بر سر من چتر گیسوان ات را

که بوسه های نهان زیر سایبان خوب است

مرا به خلوت چشم ات شبانه دعوت کن

که زیر سایه ی پلک تو روزمان خوب است

به شهر خواب تو پرواز کرده می بینم

چقدر منظره ی باز این جهان خوب است

کنار مخمل آواز روشن ات شبها

صدای ریزش مهتاب پرنیان خوب است

وَ گاه در دل گیلاس من هلاهل ریز

که با تو خوردن ازآن جام شوکران خوب است

اگر دوباره نیایی دوباره می میرم

که گاه مردن بی نام و بی نشان خوب است

استاد خلیل زاده(چاووش) تغزل قصیده ای در باره ی حضرت زهرا(س) را خواندند.

از همه زیبای زیبا آفتاب آفتاب

نوش ناب روشنا آیینه تاب آفتاب

سایه گونه گل وشان جمله طفیل شبنم اند

رشک طوبی سبز سبز  از آب ناب آفتاب...

استاد ائلچی شعر سربست ترکی نیمه بلندی را خواندند. آقای نوید آذربایجانی پیشنهاد چاپ دیوان استاد خامه یار را دادند و این بیت را از ایشان خواندند.

حَبذا در پیش یزدان چون علیلی نوحه گر

خُرما در روز میدان چون یکی اژدر نگر

و در ادامه شعری در قالب چارپاره از میرزا رحیم نژادسلیم متخلص به گویا ارائه دادند.

آرام و سبک نسیم احساس

خوابیده به روی برگ جانم

من غرقه به عطر شعر و نغمه

در روی پر فرشتگانم...

استاد شاهی یک غزل و چندین شعر دیگر در رثای حضرت فاطمه خواندند.

همچو خون کز خنجر ایام می ریزد به خاک

آبرو از مغزهای خام می ریزد به خاک

حسن ختام جلسه با حاج آقا اجاق نژاد بود.

ای تیغ نجات بخش حیدر بودی

از تیغ زبان خلق بهتر بودی

با این که شکافتی سرم را الحق

صد مرتبه مهربان تر از در بودی

کاظم نظری بقا

5/12/94 

یارا باغلی

گزازش جلسه ی مورخ 18/12/94 انجمن ادبی حافظ اردبیل

$
0
0

 

آخرین جلسه ی سال اخیر(1394) در منزل جناب جمشید جامعی دایر بود. در این جلسه از اعضای انجمن کسی غایب نبود، تنها استاد دلداده به جهت کسالت حضور نداشتند. انجمن مهمانان عزیزی هم داشت. جناب دکتر طاهر شریفی معاون سیاسی استاندار محترم، جناب علیرضا خامه یار فرزند برومند مرحوم استاد خامه یار و آقای دکتر کریم حاجی زاده مدیرکل محترم میراث فرهنگی استان.

 

 

 

جلسه ساعت 9 شب یا خیر مقدم گویی استاد شاهی شروع شد. در آغاز برنامه استاد سخنور به دیوان حافظ تفألی کردند که غزل ذیل آمد.

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم

عبوس زهد به وجه خمار ننشیند

مرید خرقه دردی کشان خوش خویم

شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست

کشید در خم چوگان خویش چون گویم

گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید

کدام در بزنم چاره از کجا جویم

مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی

چنان که پرورشم می‌دهند می‌رویم

تو خانقاه و خرابات در میانه مبین

خدا گواه که هر جا که هست با اویم

غبار راه طلب کیمیای بهروزیست

غلام دولت آن خاک عنبرین بویم

ز شوق نرگس مست بلندبالایی

چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم

بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک

غبار زرق به فیض قدح فروشویم

 

در این غزل حافظ دقایقی بحث به میان آمد و استاد شاهی به تفسیر و تأویل عرفانی برخی از اصطلاحات از جمله پیاله پرداختند. از قصیده ی میمیه ی ابن فارض شاهد مثال آورده و توضیح نسبتاً مبسوطی را ارائه کردند.

شربنا علی ذکر الحبیب مدامه

سکرنا بها من قبل ان یُخلقَ کرم

تأکید روی مصرع دوم بود که اشاره دارد به نوشیدن شراب قبل از خلق شدن انگور که بار معنایی عرفانی را با خود حمل می کند.

دکتر وهابزاده در باب بیت دوم و عبوس زهد توضیحاتی ارائه نمودند و اضافه کردند که در برخی نسخه ها فعل به شکل ننشیند و در برخی دیگر بنشیند آمده است و نهایت این که وجه ننشیند صحیح تر می نماید. جناب دکتر شریفی هم در پی گیری سخنان استاد شاهی از نهج البلاغه سخنی را به میان آورده و تفسیر علامه جعفری را از آن مطرح نمودند.

در فوق برنامه که بر عهده ی بنده بود مطالبی را در حوزه ی سرقات ادبی از فنون بلاغت علامه همایی ذکر کردم. علامه همایی سرقات ادبی را به یازده مورد تقسیم نموده اند: نسخ یا انتحال- مسخ یا اغاره- سلخ یا المام- نقل- شیادی و دغل کاری یا دزدی بی برگه و بی نام و نشان- حل- عقد- ترجمه- اقتباس- توارد- تتبع و تقلید. که البته پنج عنوان اولی اصلی و بقیه فرعی محسوب می شوند. توضیح این که تعدادی از این موضوعات در صورت ذکر منبع و یا باز آفرینی بهتر آن از محسنات به حساب می آیند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آقای علیرضا خامه یار که جلسه ی قبل نیز مهمان برنامه بودند اشعاری به سبک نیمایی خواندند که در آن ذکری از استاد دلداده و استاد شاهی و استاد یحیوی به میان آمده بود.

جناب استاد بیوک جامعی شعری از مرحوم مشفق کاشانی قرائت کردند.

 زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ

ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.... ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ.

ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ

ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ﺩﺭ آن ﻗﻮﺱ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ

ﯾﮏ ﺳﺮ آغاز

ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.………. زندگی کن

ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ .

ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ....

ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ .

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ....

ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ....

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ....

ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛

ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ....

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎهى

 

آقای جمشید جامعی که میزبان برنامه بودند مطلبی از هانری ماسه خواندند که در آن از چهار استوانه ی شعر ایران یعنی فردوسی، حافظ، سعدی و مولوی سخن به میان آمده بود.

آقای توحید دلاور قوام شعری از نادر الهی شاعر معروف و محبوب آذربایجان خواندند.

 

بولودام... آمما آغلاغان دئييلم

اوره­ييم دولماسا، ياغان دئييلم

بير حلال نوطفه­م اولماسا سؤزدن،

بير غزل کؤرپه­سين دوغان دئييلم!

شعر! آلاگؤز مارال! سن آرخايين اول

دؤشلرين دولماسا، ساغان دئييلم

بير بولاق نغمه،  بير بولاق شعرم،

يعني کي بوش جيغان­ويغان دئييلم!

قلبيمي خَشله­ديم يادا، تانيشا

نئيله­ييم... چوخ دا مال ييغان دئييلم

من «نسيمي» بابام دئين مَردَم!

بو سفيل دونيايا سيغان دئييلم

ائل ياوانليق گزير... آمان «نادير»

من باري بير آجي سوغان دئييلم

نادیر الهی

آقای دکتر شهریار نعمتی غزل ترکی لطیفی را خواندند.

قاراقولوق گئجه دن قورخورام سحردن یاز

بو داخمادا چورودوم سئوگیلیم سفردن یاز...

آقای استاد فریاد تضمینی از غزل میرزا علی اکبر صابر خواندند.

عشقیمیزده ایسته سون بیر توکجه نقصان اولماسین

زولفووی باغلا قیچیمدان آچماق آسان اولماسین

آلنیما بیر نسخه یاز هئچ درده درمان اولماسین

«ایسته سون کؤنلوم کیمین زولفون پریشان اولماسین

اول قدر جور ائت منه آه ائتمک امکان اولماسین»

ایستیرم سولموش بو جسمیمدن گول آچمیش جان دره م

بوقچا بوقچا لاله شکلینده سنه پای گؤنده ره م

چوخ گؤزل سئودادی سندن کام آلاندا جان وئره م

«درد عشقین قصد جان ائتدی سه من هم شاکرم

ایستیرم جسمیمده درد اولسون داخی جان اولماسین»

هر آدی سلمان اولان اولماز مسلمان ای پری

دامجیلاردا ائیله یر قیتلیقدا طوفان ای پری

تئز چیخار آلچاق اؤزوندن تاپسا میدان ای پری

«قویماز اغیار ائیله سین کویونده جولان ای پری

اهرمن لر مالک ملک سلیمان اولماسین»

گؤز دئمه، بیر جوت غزل دیر، بیر جوت آهوخولرین

اَیری بیر آی تک، یامان اَیری باخیر ابرولرین

اونلارین اوستونده مخمل تک یاییلمیش مولرین

«آتش رویونده افعی تک یاتیب گیسولرین

طرفه جادو دور کی مار آتش ده سوزان اولماسین»

یاری سرمست ائیله ین نه جام دیر نه باده دیر

عشق، یئرده گؤی ده سرمیش، قانلی بیر سجاده دیر

کیم فدای عشق اولا آزاد یوخ، آزاده دیر

«دئیلر عاشق کش نگاریم قتلیمه آماده دیر

الله الله بیر سبب قیل کیم پشیمان اولماسین»

آیریلیق داغدان آغیردیر؛ آه آهن دن طبیب

درد، درماندان شیرین دیر شعله سوسن دن طبیب

آیری دردیم یوخدی وار بیر خواهشیم سن دن طبیب

«مبتلای درد عشقم ال گؤتور من دن زبیب

ائیله بیر تدبیر کی بو درده درمان اولماسین»

عشق بیر تب دیر شفاسین ایسته سون هذیانه دؤز

هفت خانه چاتماغا، رستم کیمین شش خانه دؤز

شاعرا فریاد اولونجاق ناله و افغانه دؤز

«صابرا امید وصل ایله غم هجرانه دؤز

هانسی بیر مشکل دی کی صبر ایله آسان اولماسین»

اسد نیک فال- فریاد

اردبیل

 

آقای علی لطفی(همایون) غزلی ترکی خواندند.

قارانلیق خلوتیم بیردن هراسلاندی دئدیم سن سن

سوکوتون تئللریندن کؤلگه آسلاندی دئدیم سن سن

دیدرگین ساچلارون تک بیر قارالتی تیتره ییب کئچدی

چیراق، گؤز گوزگوسونده سؤندی کاسلاندی دئدیم سن سن

دومان دان قورتاران قوش تک گؤزوم گؤی گؤی قاتارلان دی

نفس تر نغمه تر گؤی لر کی یاسلاندی دئدیم سن سن

گلر گلمز خیالی انتظاری تنگه سالمیشدی

نفس گیزلندی آه سینه مده پاسلاندی دئدیم سن سن

یاغیش دن دن آتوشگه مدن سوزوب یاز یاز پاییزلاندی

آیین زولفی گومان لار ایچره یاسلاندی دئدیم سن سن

سیزاق دان جفته سسلندی کؤنول چیرپیندی گؤز دولدی

گولر آغلار گولوم ایوان دا ایسلاندی دئدیم سن سن

علی لطفی(همایون)

 

جناب استاد کیانی شعری ترکی قرائت کردند که در ذیل مشاهده می فرمایید.

 

آقای استاد چاووش تضمینی از غزل نظامی خواندند.

آقای نوید آذربایجانی داستانی شیرین از شیخ عبدالغفور نقل کردند.

آقای دکتر شریفی سخن خود را با بیتی از مولوی آغاز کردند.

آینه ت دانی چرا غماز نیست

زان که زنگار از رخ اش ممتاز نیست

سپس به نقل داستان رومیان و چینیان از مثنوی پرداخته و نتیجه گیری آن را به حال فعلی درونی انسان معاصر پیوند زدند. در ادامه باز این ابیات را از مثنوی خواندند.

اندک اندک جمع مستان می رسند

اندک اندک می پرستان می رسند

اندک اندک زین جهان هست و نیست

نیستان رفتند و مستان می رسند

و به تبیین آن از منظر استاد منوچهر مرتضوی از کتاب جهان بینی و حکمت مولانا پرداختند و اظهار داشتند که مولانا در زمان تحول این شعر را گفته و جهان هست و نیست جهان کائنات است که نیستی های هستی نماست و از نظر حضرت مولانا جهان نمایشی از هستی است. نیستی ها از حیات مولانا رخت بر می بندد و جای آن را هستی های جدید می گیرد که اشاره دارد به تحول مولوی.

در آنتراکت دور اول دو کتاب تازه منتشر شده جناب کیانی با عناوین فرهنگ آبادی های موغان 2 و فرهنگ آبادی های خلخال و کتاب شعر بنده با عنوان گؤزلرینده مین ارکید در میان حاضران پخش شد. ضمنا جناب فریاد تقویم سال 95 بانک ملی را به حضار تقدیم نمودند.

 

دور دوم جلسه با سخنان دکتر کریم حاجی زاده آغاز گردید. دکتر تمثیل بسیار زیبایی را در زدودن غبار درون در هنگام قرار گرفتن در فضاهای شاعرانه و مجالسی از این دست را یادآور شدند و بیان داشتند که برای برداشتن جرم از روی اشیای تاریخی که طی هزاران سال بر روی اشیا نشسته از اختلاف فاز حرارتی استفاده می کنند. در این جمع نیز این اختلاف فاز ایجاد می شود و غبارها و جرم های درونی زدوده می شود و نهایت این که سبب گشادگی روحی و لذت درونی می گردد. بحث علمی دیگر ایشان در باره ی ارتباط قابلیت ادبیات منظوم با جامعه ی عشایری و دامپروی بود.

دکتر وهابزاده تضمین بهاریه ای از حافظ را برای حاضرین خواندند.

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

آقای باقری مطلبی ارائه نکردند.

 

 

بنده یک شعر ترکی خواندم که برای ارج نهادن به خدمات ادبی استاد ائلچی سروده بودم و یک غزل فارسی هم ارائه دادم.

 

آذربایجانین مدرک شاعیری ائلچی معلمه اتحاف

 

یاغیشلی کلمه‌لر

 

او زنگین لحظه‌دن کی سؤز سازین دیللندیریب ائلچی

حقیقت گؤزگوسونده اؤزلویون بللندیریب ائلچی

یاشیللیق پایلامیش یاز، شعرینه بول‌بول ازل گوندن   

باهار ایلهاملی‌دیر، شعرین باغین گوللندیریب ائلچی

یازاندا ائل گؤیونده ایلدیریم‌لار لهجه‌سیلن شعر

آغیر گورشاد توشوب سؤز چایلاغین سئللندیریب ائلچی

آغاجدان آسلانان سسلر قیزارمیش آلمادیر سانکی

وئریب بیربیر ردیف‌لن گؤر نه زنبیللندیریب ائلچی

آچیق قالمیش آغیزلار اول قیامت قالدیران سؤزدن

قیامت شعرینه چوخ گؤزلری زیللندیریب ائلچی

سمادن نازل ائتمیش آیدین‌آیدین آیه‌لر مین‌مین

بو اعجازیله شیطان چشمه‌سین لیللندیریب ائلچی

قوراقلیق‌لار قوروتموشدو یاشیل سؤز چؤللرین، ایندی

یاغیشلی کلمه‌لرلن شعری حاصیللندیریب ائلچی

سئچیبدیر تورکونون دیل مخزنین‌دن چیلخا سؤزجوک‌لر

وئریبدیر سونرادان ذهنینده غربیللندیریب ائلچی

قیزیل یاللی بالیق‌لار اوولاییب سونسوز دنیزلردن

دئییب شعر اونلاری سحریله ساحیللندیریب ائلچی

16/12/94

 

باغ‌های غریب

 

بگو که از که بپرسم که گم کجا شده‌ام

کجایی‌ام که در آوار تن، رها شده‌ام

ز ناکجای نخستین ِ پشتِ آن سوها

کجا، چگونه، چرا طرد و جا به جا شده‌ام؟

شبانه از دل اسطوره- باغ‌های غریب

روانه سمت کپرهای ناکجا شده‌ام

چگونه با من ِ خود تا نکرده‌ام هرگز

به زیر سایه‌ی پربار خود دو تا شده‌ام

فرو خزیده به گردابِ ناگزیر سؤال

وَ در گریوه‌ی بیهوده‌گی فنا شده‌ام

بگو چگونه در اوقات بی‌قراری ذهن

شکسته‌ام، سپر افکنده‌ام، هَبا شده‌ام

همیشه از سر «دشواری وظیفه»* چرا 

برای صحنه‌ی نابودی‌ام به پا شده‌ام؟

چقدر از لب آیینه زخم می‌شنوم

چقدر کوه درون را مگر صدا شده‌ام؟

4/12/94

*انسان دشواری وظیفه است/ شاملو

آقای باغبان هم غزلی از کتاب گؤزلرینده مین ارکید بنده خواندند.

آقای استاد ائلچی ابتدا دعایی به زبان شعر خواندند

پاکم کن پاکم کن

عاری ز خاشاکم کن...

 و در ادامه شعر نیمایی فارسی بلندی را ارائه فرمودند.

استاد سخنور غزلی ترکی خواندند.

کیم سن منیمله بیر دانیش، گون سن دئنن آی سان دئنن

گل بیر اولاق باهم تانیش، قیش سان دئنن یای سان دئنن

حسیمده یئر سالمیش یادین، راحت چکه بیلمم آدین

آخیر نه دیر طامین دادین، سن هانسی بیر پای سان دئنن

گاهی گولر گاه آغلارام حیسین له الفت باغلارام

دردین له ایللردیر وارام آه سان دئنن وای سان دئنن

ائللر آرا وار صحبتین شهره یاییلمیش شهرتین

آنجاق گوروکمور صورتین هوی سان دئنن های سان دئنن

اوز قویموشام صحرالره غرق اولموشام دریالره

اورمان می سان دوزلاق می سان یا کیم آخار چای سان دئنن

گه نُقل گاهی نقل سن گه عشق گاهی عقل سن

گیزلین گزیرسن روح کیمی آخیر نه یه تای سان دئنن

بیر عمر گزدین منده سن هئچ بیلمه دیم آخیر نه سن

یازدیم سخنور سوزیلن آه سان دئنن وای سان دئنن

اسکندر نجفی سوها(سخنور)

 

 

حسن ختام برنامه با استاد شاهی بود که غزلی فارسی خواندند.

عمر اگر دارد نمک در مرگ خود خندیدن است

عارفان را وقت پیری موسم گل چیدن است

گر ز خشکستان وحشی نیزه روید باک نیست

عاشقان را این همان عید علم کوبیدن است

صد شبستان طعنه یک مو کم نکرد از عشق ما

شیوه ی خورشید آتش دل همان تابیدن است

خار و گل از دامن یک خاک رویند ای رفیق

نیست فرق زشت و زیبا اختلاف دیدن است

آشنایی با خدای خویش دارد صد نشان

یک نشان هم مهر بر خصمان خود ورزیدن است

هیچ مدرک معرفت را زنده تر از دار نیست

شکوه از چوبی چنین از روح گل رنجیدن است

با دل مجروح شاهی چشم بستن از حیات

از لب خوبان مه پیکر شکر دزدیدن است

 

 

جلسه ساعت 12.30 به اتمام رسید و کارنامه سال 94 انجمن حافظ اردبیل بسته شد. انجمن حافظ برای همه ی عزیزان و مخاطبین فرهیخته ی این وبلاگ آرزوی سالی پر از موفقیت و شادی و سلامت و نشاط دارد. از جناب استاد داود کیانی به جهت زحماتشان در درج عکس های انجمن سپاسگزارم.

19/12/94

نظری بقا

 

تصویرغزلی از علی اصغرصادقی فرد (صادق)

جلسه‌ی مورخ 17/1/95 انجمن ادبی حافظ

$
0
0

 

اولین جلسه‌ی انجمن حافظ در سال 95 در منزل جناب توحید دلاور قوام برگزار گردید. جناب آقای دکتر وهابزاده به جهت مسافرت به امریکا و جناب سخنور همچنین به دلیل مسافرت در جلسه حضور نداشتند. جناب دکتر شریفی معاون محترم استانداری و جناب مهندس اوچی معاون محترم شهرداری مهمانان جلسه ی دیشب انجمن بودند. همچنین جناب آقای علی صانع فرش به همراه پدر بزرگوار جناب قوام در جلسه حضور داشتند. انجمن رأس ساعت 10 از سوی استاد شاهی آغاز گردید. ایشان ابتدا فرا رسیدن سال جدید را به تک تک اعضا تبریک گفته و حضور مهمانان ویژه را گرامی داشتند. و سالی پر برکت و نیکو را آرزو کردند. قبل از تفأل به دیوان حافظ، حاج آقا باقری مدیر انجمن گزارش مختصری از فعالیت های یک سال گذشته ی انجمن و مطالبی در باب وبلاگ انجمن، نظم و انظباط، قدردانی از همدیگر و رازداری و برخی بایدها و نبایدها گفتند. سپس جناب دلاور قوام به دیوان حافظ تفأل نموده و غزل ذیل را برای حاضرین قرائت کردند.

واعظان کاین جلوه در محراب و منبرمی‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگرمی‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمترمی‌کنند

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

کاین همه قلب و دغل در کار داورمی‌کنند

یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان

کاین همه ناز از غلام ترک و استرمی‌کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان

می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگرمی‌کنند

حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد

زمره‌ی دیگر به عشق از غیب سر برمی‌کنند

بر در میخانه ی عشق ای ملک تسبیح گوی

کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت

قدسیان گویی که شعر حافظ از برمی‌کنند

 

 

 

 

 

 

در فوق برنامه بنده تغزل نخستین قصیده از دیوان انوری ابیوردی راخواندم و مطالبی در باب طبیعت گرایی در شعر انوری ارائه کردم که ذیلا به مختصری از آن اشاره می شود.

 1/صبا به سبزه بیاراست دار دنیی را

نمونه گشت جهان مرغزار عقبی را

نسیم باد در اعجاز زنده کردن خاک

ببرد آب همه معجزات عیسی را

بهار در و گهر می‌کشد به دامن ابر

نثار موکب اردیبهشت و اضحی را

مذکران طیورند بر منابر باغ

ز نیم شب مترصد نشسته املی را

5/چمن مگر سرطان شد که شاخ نسترنش

طلوع داده به یک شب هزار شعری را

چه طعن‌هاست که اطفال شاخ می‌نزنند

به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبی را

کجاست مجنون تا عرض داده دریابد

نگارخانهٔ حسن و جمال لیلی را

خدای عز و جل گویی از طریق مزاج

به اعتدال هوا داده جان مانی را

صبا تعرض زلف بنفشه کرد شبی

بنفشه سر چو درآورد این تمنی را

10/حدیث عارض گل درگرفت و لاله شنید

به نفس نامیه برداشت این دو معنی را

چو نفس نامیه جمعی ز لشکرش را دید

که پشت پای زدند از گزاف تقوی را

زبان سوسن آزاد و چشم نرگس را

خواص نطق و نظر داد بهر انهی را

چنانکه سوسن و نرگس به خدمت انهی

مرتبند چه انکار را، چه دعوی را

چنار پنچه گشاده است و نی کمر بسته است

دعا و خدمت دستور و صدر دنیی را

15/سپهر فتح ابوالفتح آنکه هست ردای

ز ظل رایت فتحش سپهر اعلی را

  این قصیده در مدح ناصرالدین ابوالفتح وزیر است. در مقدمه ای که مرحوم استاد سعید نفیسی بر دیوان انوری نوشته در باره ی او آورده : "دیگر از ممدوحان انوری که در باره ی وی مدایح فراوان دارد ناصرالدین ابوالفتح طاهربن مظفر است. وی آخرین وزیر سنجر بوده و پس از کشته شدن درگزینی به وزارت رسیده است...ابن الاثیر رحلت وی را در شوال 548 آورده است."

 تغزل قصیده با توصیف بهار آغاز شده است. واژگان و عباراتی نظیر: صبا، سبزه، مرغزار، نسیم باد، زنده شدن خاک، بهار، آب، ابر، اردیبهشت، طیور، چمن، نسترن، اطفال شاخ، طوبی، اعتدال هوا، بنفشه، گل، لاله، سوسن، نرگس، چنار، نی همگی دلالت تمام بر وصف بهار دارد.

تغزل با آوردن عناصر طبیعی آغاز شده و نشان می دهد که هنوز در قرن ششم از توجه به طبیعت همچون قرن چهارم و پنجم کاسته نشده است و همچنان پرداختن به طبیعت در آثار شاعران بزرگی نظیر انوری و بویژه خاقانی ادامه دارد.

در کنار عناصر طبیعی این جهانی گاه شاعر از طبیعت جهان دیگر هم سود می جوید و در همان بیت نخستین با آوردن عقبی در کنار دنیی وظیفه پرداختن به طبیعت را می خواهد در بین دنیی و عقبی تقسیم کند، ولی پرواضح است که تا بیت پانزدهم یعنی اتمام تغزل تنها از چند واژه و ترکیب توانسته استفاده کند نظیر: مرغزار عقبی و طوبی.

انوری در طول تغزلش به طبیعت آسمان نیز نظر دارد و با آوردن عناصری از آن، پیوند آسمان و زمین را برقرار می سازد. سرطان و شعری نمونه هایی از این ارتباط توانند بود. انوری گاه از زیبایی های طبیعت به زیبایی های بیرونی انسان نقب می زند و یادی از نگارخانه ی حسن و جمال لیلی می کند و همچنین طبیعت بیجان را که در نقاشی های مانی ظهور پیدا کرده به اعتدال هوا بازبسته می داند.

در انتهای تغزل آمدن ترکیبات و واژگانی چون نفس نامیه، تقوی، زبان، نطق، انهی، انکار و دعوی دلالت بر حضور زنده ی بحث های کلامی و منطقی و مذهبی در شعر دارد. ضمن این که انوری حکیم بود و دستی در علوم مختلف زمانه داشت.

نکته: پرسونافیکاسیون نقش اساسی را تا اینجا به عهده گرفته و صبا و نسیم و چمن و سوسن و نرگس در لابه لای ابیات حرکتی زنده و دراماتیک دارند. تشخیص، استعاره ای است که درآن مشبه به محذوف انسان است. حرکت کردن، زنده بودن، حرف زدن، شنیدن و دیدن جابه جا توسط این عناصر مشاهده می شود و در این 14 بیت آغازین که تشبیب قصیده است جریان زیبا و رونده ی هستی را می توان حس کرد.

 

 

آغاز نوبت اول شعرخوانی:

در آغاز نوبت شعرخوانی جناب حاج باقری یک بیت ارائه کردند.

زاهد دل سنگ را از گوشه ی محراب خود

ساکن میخانه کردی دلربایی بیش از این

که ظاهرا از شاعری به نام سجاد سامانی است که کل غزل نامبرده ذیلا ارائه می شود.

با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟
ای وفادارِ رقیبان، بی‌وفایی بیش از این؟
 
گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟
 
موجی و بر تکه‌سنگی خُرد، سیلی می‌زنی
با به‌خاک‌افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
 
زاهددلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟

پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟

آقای باغبانی مطلبی ارائه نکردند و جناب استاد ائلچی گفتند که من به جای ایشان یک بیت می خوانم.

سلام حضرت دلبر سلام قرص قمر

زمین که لطف ندارد از آسمان چه خبر

آقای دکتر نعمتی ابتدا سه بیت بهارانه و بعد یک غزل فارسی خواندند.

برفی که به هنگام بهار آمده باشد

باغی‌ست که در چله به بار آمده باشد

بی وقت تر از عشق سر پیری ما نیست

این برف که بر زلف بهار آمده باشد

باری چه تفاوت کندش برف بهاران

با بخت خود آن کس که کنار آمده باشد 

 *

بر باد رفته برگ درخت سعادتم

دیریست دست بسته‌ی زنجیر عادتم

با پنبه‌های ابر که در گوش کرده باز

این آسمان کر است، دریغ از شکایتم

حاشا که از تو سیر شوم گرچه تاکنون

بر سفره‌ی تو زخم و نمک بوده قسمتم

بر خوان کرکسان ننشیند عقاب من

ای بخت پرشکسته، بلند است همتم

یک عمر چون کویر فقیرانه زیستم

یک سینه زخم بود تمام بضاعتم

لبخندهام صورتکی بیشتر نبود

زیر نقاب، غرقه‌ی اشک است صورتم

در این غروب عید که بی تو عزا شده

تنهاترین غریبه‌ی این خاک غربتم

 

 

 

 

 جناب استاد کیانی(یالقیز) یک غزل ترکی ارائه کردند.

 

 استاد شاهی در پایان غزل جناب کیانی از مراتب هفتگانه ی محبت سخن به میان آوردند که ظاهراً شرح مبسوط آن در مشارق الاذواق(شرح همدانی بر قصیده ی خمریه این فارض) آمده است و به اصطلاحات رمقه، ومقه، وُد، خلت، اشتباک، تخلص و عشق اشاره کردند.

   آقای چاووش یک مثنوی کوتاه فارسی خواندند و جناب حاج آقا جامعی غزلی از سیمین بهبهانی ارائه نمودند.

 صورتك بر چهره بستيد و شما را مي شناسم ...
روي پنهان كرده‌ايد اما صدا را ميشناسم ...
شرم را بر آستان ِ سكـه ها كرديد قربان ...
من گدايان ِ زبون ِ بي حيا را مي شناسم ...
همچو گرگ از اشتياق طعمه لبريزيد ...
معني اين خنده‌ي دندان نما را مي شناسم ...
باورم را آشنايي نيست با گفتار لب ها ...
من زبان ساكت انديشه ها را مي شناسم ...
هست زنداني سيه در پشت اين  ديوار رنگين ...
از وراي رنگ دلسوزي ريا را ميشناسم ...
اشك تمساح است اين در ارزوي طعمه ريزد ...
من به ساحل مردمي بي دست و پا را مي شناسم ...
گر طلسمي بسته گرداند ، دعايي مي گشايد ...
مي شناسد آن طلسم و اين دعا را مي شناسم ...
بند هر مشكل بر پايم زديد آسان گشودم ...
معجز ِ اين پنجه‌ي مشكل گشا را مي شناسم !
صورتك از چهره بگشاييد ، اي پتياره ديوان !
من شمارا مي شناسم من شما را مي شناسم ...

جناب دکتر شریفی سال نو را به اعضای انجمن تبریک گفتند و در ادامه استاد شاهی یک شعر بهاریه و یک غزل فارسی خواندند.

مرغان صحرا دیل آچیب نونو تلاوت گؤرسه نیر

الله اکبر قوشلارین قصرینده قربت گؤرسه نیر

شئه نن وضو ائتمیش سمن، سجاده سین سالمیش چمن

تسبیح ائدر دشت و دمن عشق و عبادت گؤرسه نیر

هر یئل دَیَنده بیر صدا، سؤیلیر سقاهم ربهم

هر باخماغیندا نرگسین مین بیر روایت گؤرسه نیر

خوللار، آغاجلار، رنگ، بو، باهم دئییرلر اِفرحوا

گوللرده ائیلر جلوه هو، کثرت ده وحدت گؤرسه نیر

سنده گل ای آدم دئنن، فَر ِج لنا یا ذوالمنن

بیزدن تقاضای حَسَن سندن اجابت گؤرسه نیر

بیرده بویور مثل صبا، شاهی سنه صد مرحبا

علمونده نقصان اولسادا شعرونده حکمت گؤرسه نیر

و اما غزل فارسی که استاد در برلین سروده اند.

گفتم اقیانوس را دیدم اگر، گفتا بنوش

گفتم آتش را چه تدبیری کنم؟ گفتا بجوش

گفتمش گر این دو را کردم رهیدم؟ گفت نی

شیخ را هرگز مبر از یاد و هر ساعت بهوش

گفتمش در گوش جان آویزم این اندرز گفت

ای بسا عاقل که بر جنت رود از راه گوش

گفتمش تنها گره در پیکر آدم سر است

گفت آن هم وانگردد گر خرد داری مکوش

گفتمش دیروز در هر خانه یک دیوار داشت

گفت دارد این زمان هر چار تا دیوار موش

گفتم از یاران یکی در حق ما کاری نکرد

گفت اگر آدم شوی کارت نیفتد با وحوش

گفتمش ترسم بگندد شور و شوق اندر دلم

گفت ای دریای ترسو جامه ای از یخ بپوش

گفتم از دنیا و دین چیزی بگو چیزی نگفت

گفتمش این را فروشم گفت آن را هم فروش

گفتم این شاهی گل عیشی نچید از اردبیل

گفت اسرار الهی کس نمی داند خموش

 

 

شعر خوانی دور دوم:

آقای علی صانع فرش مطلبی ارائه نکردند و جناب مهندس اوچی هم اکتفا کردند به تبریک سال نو.

جناب آقای لطفی غزلی ترکی خواندند.

دومان دیر گؤی گؤزومده یار کؤچندن

پریشان آنلاریمدان تار کؤچندن

ایلان تک قیوریلیر چایلار، دنیزلر

بولاقلار دونیاسیندا قار کؤچندن

گولوش پوزغون، باخیش دولغون یاغیشلی

یاناقلاردان سئویملی نار کؤچندن

ازلدن سانکی باغبان سیز باغ ایمیش

یاشیل یاز خوللاریندان بار کؤچندن

اومودسوز آرزیلار، یول یول داغیلدی

گؤزومدن گوندوزوم تارتار کؤچندن

قانادسیز قوش کیمین سس سیز سوروننم

بولودلارلان اوچوب ایلقار کؤچندن

کؤنول مولکی ائله ویرانه قالدی

دئییرسن کوللوک ایمیش یار کؤچندن

علی لطفی(همایون)

 

 

جناب استاد فریاد دو غزل فارسی خواندند که یکی از آن ها در این جا تقدیم می گردد.

عید بعید

گفتی که عید آمده گفتم سعید نیست

عید سفر به سفره ی خالی که عید نیست

وقتی که روز عید، شب مرگ دلخوشی ست

خورشید اگر سیاه بپوشد بعید نیست

یک خانه سیب دارد و یک خانه بوی سیب

دیگر کسی ندار و ندید و بدید نیست

عیدی به آن رسید و به این وعده و وعید

عدل و برابری که به وعده وعید نیست

بوی کلیشه می دهد این دید و بازدید

در دید، عشق و عاطفه در بازدید نیست

دنبال عید رفت و به پایان رسید عمر

حرف نخود سیاه که حرفی جدید نیست

عیدی که درد و رنج به بار آورد عزاست

برفی که در بهار بیاید سفید نیست

تا روز دیگر و غزلی تازه شب بخیر

فریاد بی صداست ولی ناامید نیست

جناب نوید آذربایجانی سخن خود را با بیتی از طالب آملی آغاز کردند.

منی که نام شراب از کتاب می شستم

زمانه کاتب دکان می فروشم کرد

سپس بیتی از مرحوم اخگر خواندند.

در کوی تو چو من ز عزیزان روزگار

بالله نگار من که نیفتاده خوارتر

جناب نوید در پی سخنان جناب باقری مطالبی را بیان داشتند و از لزوم انتشار فصلنامه ی انجمن سخن راندند.

بنده نیز غزلی فارسی خواندم.

گذر از معبر رستم‌کش دشواری‌ها

عشق می‌خواهد و ایمان و فداکاری‌ها

در هوای حرم دوست به سر باید رفت

ورنه هیچ است و هوا، لافِ هواداری‌ها

دست بر دامن خضر آر که آب‌ات بدهند!

چیست با پیر مغان، صحبتِ ناچاری‌ها؟

تکیه بر همدلی غیر در این راه مکن!

که کمین کرده در آن سایه‌ی طراری‌ها

به چراغ ِ امل آیینه‌ی دل روشن دار!

تا که ماه‌ات بدمد در شب دلداری‌ها

گر به گودال شغادان زمانی مخروش!

چیست در مهلک خوساخته این زاری‌ها؟

با کم امروز مدیرانه مداراها کن!

تا که فردات زند خنده به بسیاری‌ها

خار بگذار که گل‌های جنون باز شود

تا کی از دست مغیلانِ وطن خواری‌ها!

خلوتی در دل حیرتکده ی خُم بگزین

نیست در خانه‌ی آیینه، دل‌آزاری‌ها

16/1/95

 

استاد یحیوی ابتدا یک بیت از غزلی را که اخیرا در حرم شریف حضرت امام رضا(ع) سروده بودند خواندند.

قالخار نمازه فلک لر قیلاً سلاماً سلاماً

وجد و شعف لن ملک لر قیلاً سلاماً سلاماً

و سپس یک شعر ترکی هجایی با عنوان اوزوم کمپوتونون بوش قوطوسی را ار ائه کردند.

اوزوم کمپوتونون بوش قوطوسوندا

توتده نمیش شرابین نفسی قالمیش

چیرپینان نفسین ایستی سسینده

اؤتگون گیله لرین هوسی قالمیش

***

کمپوت قوطوسونون یارالی آغزی

قوسوبدی جامیما قانلی اوره یین

دولانیر اودلو مئی دامارلاریمدا

فیرلادیر باشیمدا عشقین فله یین

***

کمپوت قوطوسونون آچیق بوغازی

قاتیب دیر شهقه سین شیمشک سسینه

یاشیل آلولاردان گؤیه رن آغاج

اللری بنزردی گؤی اطلسینه

***

کمپوت قوطوسونون چیرپینان قلبی

دولغون طبیعتین الوان سسی دیر

ایلدیریم بوروق لی عصب لرینده

حیرتلی خلقتین طوفان سسی دیر

***

کمپوت قوطوسونون گیزله نن روحو

هله ده دولانیر اوزوم باغیندا

کونده- کونده نار تک اوزوم گیله لر

سالخیم یاقوت لاردیر اوزوم تاغیندا

***

کمپوت قوطوسونون هله ایچینده

قایناماق سسی وار جوشماق سسی وار

هوسی اویادان، روحی دیریلدن

سرخوش گیله لرده قوشماق سسی وار

***

اوزوم کمپوتونون هر بیر گیله سی

نارقانلی- اودجانلی بیر چیراق ایدی

شافاق ایپه گینه بورونن گیله

ایچگی لن دوم دولو بیر چاناق ایدی

***

اوزوم کمپوتونون قوطوسو بوشسا

آغزی یارالی دیر دوداغی چاپیق

شیمشک قهقهه سی قاینار ایچینده

کئفلی بیر گلین دیر دوواغی چاپیق

11/ فروردین/ 95

 

در پایان برنامه جناب دکتر شریفی در باب عشق از منظر عرفانی و اثبات برخی مراتب و مراحل آن از طریق فیزیک نوین و درون تابی و برون تابی عشق بالاخص از منظر استاد منوچهر مرتضوی از کتاب مکتب حافظ مطالبی ارزنده را عنوان کردند.

بقا- 18/1/95

 

 

 

 

 

 

گزارش جلسه ی مورخ 31/1/95 انمجن ادبی حافظ اردبیل

$
0
0

 

 

شب گذشته انجمن حافظ در منزل استاد شاهی بود. تمامی اعضای جلسه حضور داشتند و مهمانی از شهرستان نیر به نام جناب ضیایی داشتیم.جلسه ساعت 10 با سخنان استاد شاهی آغاز شد و برای دوستانی که جلسه ی گذشته غایب بودند سال نو را تبریک گفتند. جناب استاد سخنور شعری از دیوان حافظ خواندند.

بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست

در آن زمین که نسیمی وزد ز طره‌ی دوست

چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست

بیار باده که رنگین کنیم جامه‌ی زرق

که مست جام غروریم و نام هشیاریست

خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست

که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست

لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست

جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال

هزار نکته در این کار و بار دلداریست

قلندران حقیقت به نیم جو نخرند

قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست

بر آستان تو مشکل توان رسید آری

عروج بر فلک سروری به دشواریست

سحر کرشمه‌ی چشمت به خواب می‌دیدم

زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ

که رستگاری جاوید در کم آزاریست

 

جناب استاد شاهی در باب کلمه زاری از حیث سمبولیسم عرفانی توضیحاتی ارائه دادند و تأکید کردند که زاری کردن، مناجات دل و مناجات عاشق است و معشوق، و یا مناجات بین عبد و معبود است و مستحسن و از روایات و آیات شاهد مثال آوردند.

در فوق برنامه بنده در ارتباط با مبحث مطرح شده ی پیشین مبنی بر چاپ اثر جدیدی از انجمن، کارهایی را که روی این اثر انجام داده بودم تشریح کردم و دو مقدمه ی نوشته شده ی آن را درجلسه خواندم. به جهت طولانی بودن متن دوم و مباحثی که در حاشیه ی آن به عمل آمد و ضیق وقت تعدادی از دوستان حاضر در جلسه از ارائه مطلب امساک نمودند.

 

 

بعد نوبت رسید به شعرخوانی که آغاز آن با دکتر شهریار نعمتی بود که غزلی فارسی خواندند که مطلع آن این گونه بود:

با این که چنگ می زندم بغض در گلو

نام تو بر زبان من است ای ستیزه جو

جناب استاد فریاد غزلی فارسی خواندند که ذیلاً مشاهده می فرمایید.

شیر میدان می شود تزویر بعضی وقت ها

می کند خانه نشینی شیر بعضی وقت ها

هی نگو شمشیر، با تزویر هم سر می بُرند

پنبه می گیرد از آهن، زیر بعضی وقت ها

گاه‌گاهی صندلی هم می نشیند روی میز

بدسلیقه می شود تصویر بعضی وقت ها

کاش مانند غرور شاه‌ماهی بشکند

دست تور انداز ماهی گیر بعضی وقت ها

عشق، از نوع زمینی هم که باشد بی هوا

آسمان را می کند تسخیر بعضی وقت ها

«آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا»

عشق، یعنی سال ها تأخیر بعضی وقت ها

با غزل هایی که فریاد مرا لو می دهند

روح خود را می کنم تعمیر بعضی وقت ها

اسد نیکفال(فریاد)

آقای استاد کیانی شعری نخواندند و جناب استاد چاووش شعری ترکی ارائه نمودند. آقایان باغبانی، باقری، نوید آذربایجانی، جمشید جامعی مطلبی ارائه نکردند.

 

 

 

 

آقای دلاور قوام شعری از غلامرضا طریقی خواندند.

گفتن اينکه دوستت دارم اولين راه و آخرين راه است

ای فدای بلندی قدت عصر عصر پيام کوتاه است 

عصر تنهايی عميق بشر بين صدها رفيق عصری که

با وجود هزارها همراه دوره ی انقراض همراه است 

ما در اين عصر بره ای هستيم که اسير طلسم چوپانيم

بره ای که به محض آزادی اولين مقصدش چراگاه است 

بره ای که هوا نمی خواهد هيچ چيز از خدا نمی خواهد

بره ای که نهايت هدفش گله از وضع نوبت کاه است !! 

دوستت دارم اين همان رازی ست که جهان را نجات خواهد داد

دوستت دارم اين همان اسبی ست که سوارش هميشه در راه است ! 

ای چراغ هميشه روشن عشق باش تا صبح دولتم بدمد

تو , در اين عصر خوشتری زيرا ماه پيش ستاره ها ماه است !

 

 

 

بنده نیز غزلی فارسی خواندم. 

وای خورشید دل‌انگیز پس از بارانی

جنگل جاده‌ی رویازده‌ی حیرانی

دامن‌ات باغ شکوفه‌ست، تو غرق گیلاس

به شکوفایی آغوش خودت مهمانی

غزلیات نگاه تو دل‌ام را برده‌ست

آه بانوی جوان‌ام تو مگر جیرانی!

عطر گل در نفس دهکده‌ها ریخته‌ای

صبحدم آمده‌ای، بوی قشنگ نانی

پای در پای تو احساس بهاران دارم

دست در دست من آرامش تابستانی

چیزکی هست درون‌ام که نمی‌دانم چیست

مثل الهام غزل‌هام، تو شاید آنی

خبر از این همه شیدایی من نیست تو را

گل نرگس! تو به زیبایی خود فتانی

اندکی در سخن‌ام روشنی ماه بریز

تو به آیینه‌گی صبح غزل می‌مانی

27/1/94

بقا

 

استاد اسکندر نجفی سوها(سخنور) غزلی فارسی خواندند.

آبی چشمش ربود از من دل و دین نیز نیز

تیغ ابرویش کشد خطی دل آجین نیز نیز

از سرم برد آنچه رسم و راه عقل و هوش بود

چیره شد عشق و جنون بر عقل و بر دین نیز نیز

گفتمش هنگام پیری بس عبادت ها کنم

شور عشقش ناگهان بُرد و بَرد این نیز نیز

اوفتادم آن چنان در کوه و صحرای جنون

ویس رفت و یادها و عشق رامین نیز نیز

گفتمش ما را گدای بارگاه خویش خوان

گفت رو بیزارم از کشکول و خورجین نیز نیز

حرمت مسکین نگه دار ای غنی گفتم دمی

گفت نفرین اغنیا را را باد و مسکین نیز نیز

الغرض برتافت رخ از عشق و از رویای من

ها! سخنور دادم از کف تاب و تمکین نیز نیز

قصه طاقت سوز بود اما به شیرینی گذشت

بود آری این حکایت تلخ و شیرین نیز نیز

 

 

آقای لطفی غزلی ترکی خواندند.

دؤنده‌ریب مندن اوزون دؤنده‌ر  الهی لاله مئیلین

سئل ووروب دؤنده‌رمه سین هر سمته کاش آلاله مئیلین

یاندیریب شام تک اریتدیم قلبیمی هیجرین داغیندان

یاره تاپشیر ناز ساتاندا سالماسین هر خاله مئیلین

چوخ ملالیندان مگر آز اولموشام ویلان، دیدرگین

باغری قان بیر باغبانا، چوخ گؤرمه آه و ناله مئیلین

قارقانان اولدوزسوز، آی سیز آخشامام دان دوستاغیندا

کؤنلومون شمعین ده سؤندورمه گوناهدیر هاله مئیلین

پوزغونام سولغون باهار تک، تؤک داغیت یارپاغلاریمدان

طعنه وورما عشق الیندن گؤزلر ائتسه ژاله مئیلین

مبتلادیر هانسی صیادین گؤزونده صید، بیلمم!؟

اولما وئرمیش اؤز جمالیندان توشن تمثاله مئیلین!؟

علی لطفی(همایون)

 

آقای دکتر وهابزاده گزارش کوتاهی از سفر امریکا دادند و از محفل دوستانه ای که در آن اشعار شاعران انجمن حافظ را قرائت کرده اند سخن گفتند و شعری از مرحوم الهی قمشه ای که در مجلات ادبی امریکا منتشر شده بود خواندند.

 ﺑﯿﺎﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﻫﻢ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﯼ ﻫﻢ ﯾﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

دﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﺸﻦ ﺑﻬﺎﺭ ﻫﻢ ﮔﻞ ﻫﻢ ﺧﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺻﻔﺎ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺍﺯ ﻫﻢ ﮔﻮﯾﯿﻢ

ﺑﻪ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﻭﻓﺎ ﻫﻢ ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﻫﻢ، ﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺷﺒﺎﻥ ﺗﯿﺮﻩ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﻣﻬﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻣﺤﻔﻞ ﺷﻤﻊ ﮔلرﺧﺴﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﮔﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺑﻼ ﺭﺳﺘﯿﻢ ﻫﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﺩﯾﻢ

ﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﯿﺮ ﻓﻠﮏ ﺧﺴﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﻃﻮﻣﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﻣﺘﺎﻉ ﺟﺎﻥ ﭘﺎﮎ ﻣﺎ ﺭﻗﯿﺐ ﺍﺭ ﻗﺪﺭ ﻧﺸﻨﺎﺳﺪ

ﺑﻬﺎﯼ ﮔﻮﻫﺮ ﻫﻢ ﺭﻭﻧﻖ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺭﻗﯿﺐ ﺍﺭ ﺁﺗﺶ ﺍﻓﺮﻭﺯﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﺷﯿﺎﻥ ﺳﻮﺯﺩ

ﭘﻨﺎﻩ ﻫﻢ ﺯ ﺁﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﺧﻮﻥ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺍﻟﻬﯽ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ

ﭼﺮﺍ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺩﺭ ﭘﯿﮑﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ...  ﻣﻬﺪﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻗﻤﺸﻪ ﺍﯼ

 

استاد شاهی غزلی فارسی خواندند که در ذیل ارائه می گردد.

از همه بیشی، اگر بویی ز کویی می بری

ورنه ای بیش از همه از عقل من هم کمتری

آه اگر جای تمنا با تفاخر مونسی

وای اگر بیش از ارادت با عبارت خوگری

خون بکن بد گفت اگر پیرت ولی با حذف نون

 تا ببینی بر همه احوال نیکو مصدری

ناقه را مرکب نمودی کردی از صحرا گذر

فاقه را مرکب بکن تا از ثریا بگذری

آن زمان اسکندر اکناف جهان را می گرفت

این زمان گر تو بگیری گوشه ای اسکندری

قادری انشا کنی هفتاد من دیوان ولی

نیستی قادر کتابی مثل خود گرد آوری

بود مضمون جدال طالبی با چشم خویش

این دو مصراع مرصع این دو معطوف دری

گر نبینی عرش را ای چشم کی فرفت کند

گر تو چشم یک امیری یا به اصطبلی دری

با خر عیسی یکی می گفت چندین ماه و سال

صاحبت را دیدی و نشناختی الحق خری

آن که گوید بر تو ای شاهی عجب علامه ای

بر کلاغ پیر هم گوید عجب خنیاگری

استاد یحیوی حسن ختام جلسه را اجرا کردند و منظومه ای بلند در قالب مسمط تخمیسی خواندند که تاریخ منظوم اردبیل، برگرفته از مستندات «اردبیل در گذرگاه تاریخ» نوشته ی مرحوم بابا صفری بود. از جناب استاد کیانی به جهت تنظیم متن و تصاویر مندرج سپاسگزارم.

1/2/95

بقا

 

 

غزلي از دكتريوسف معماري


غزلي از آقاي دكترمعماري به خط خودشان

گزارش جلسه ی مورخ 14/2/95 انجمن ادبی حافظ اردبیل

$
0
0

 

 

جلسه در منزل استاد داود کیانی منعقد بود. غایب جلسه آقای سخنور بودند و مهمان جلسه جناب استاد صادقی فرد و جناب آقای نامی. ساعت 10 جلسه با خوش آمدگویی استاد شاهی آغاز شد و استاد به مناسبت شهادت حضرت امام موسی کاظم قطعه ی کوتاهی را ابتدائاً قرائت کردند (اکنون که روزگار پر فتنه و شر است) و به مناسبت دومین سالگرد درگذشت استاد عاصم فاتحه ای را نثار روح ایشان نمودند.در ادامه ی جلسه جناب توحید دلاور قوام به دیوان حافظ تفأل زده و این غزل از دیوان خواجه را خواندند:

هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان

نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی

ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد

چو گفتمش که دلم را نگاه دار بگفت

ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری

که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد

غبار راهگذارت کجاست تا حافظ

به یادگار نسیم صبا نگه دارد

 

 

 

استاد شاهی درمورد مصراع «نگاه دار سر رشته تا نگه دارد» توضیحات کوتاهی را از منظر فلسفی بیان داشتند. فوق برنامه را بنده اجرا کردم. ابتدا در مورد انتشار اولین مجموعه ی جُنگ ادبی که حاوی موضوعات گوناگون اعم از مقالات ادبی، خاطرات و یادداشت ها، اخوانیه ها، انجمنیه ها، معرفی چهره های انجمن و مهمانان ویژه ی انجمن، معرفی آثار منتشره ی اعضای انجمن، اخبار فرهنگی، گزارش های شش ماهه و سالانه ی انجمن، شعر و... خواهد بود مطالبی را عرض داشتم و سپس بخشی از یادداشت «از شهریار تا عاصم اردبیلی» را خواندم. این یادداشت به مناسبت سالگرد فوت استاد عاصم تهیه شده بود که آن بخش ارائه شده را ذیلاً مشاهده می‌فرمایید.

       ابتدا می خواهم در حد وسع نگاهی مختصر به تحولات ادبی و هنری از زوایای مختلف بیندازم تا نقش آن ها در رسیدن به هنر و ادب امروز مشخص  شود. سعی می کنم فعالیت های حوزه ی فکری خودمان را که شاید اندکی بیشتر با آن آشنا هستم بیشتر به تصویر بکشم. آن چه که ما در آذربایجانِ فرهنگی در گذشته در ژانر شعر داشته ایم بی شک کفه ای بسیار سنگین دارد. قطران تبریزی، نظامی گنجه ای، خاقانی شروانی، فلکی شروانی، مجیرالدین بیلقانی، ابوالعلا گنجوی، مهستی گنجوی، صائب تبریزی، همام تبریزی، اوحدی مراغه ای، شیخ محمود شبستری، ملا محمد فضولی، نسیمی، نعیمی، حبیبی، رحمتی، امیرعلی شیر نوایی و در دوران اخیر ایرج میرزا، پروین اعتصامی و شهریار تبریزی و صدها اسم ریز و درشت دیگر در ردیف شاعرانی هستند که صفحات تاریخ ادبیات ما را زینت بخشیده اند. در حوزه ی لغات و زبان، فرهنگ نویسی، تاریخ و جغرافیا و علوم مختلف، ستاره های رخشانی آسمان ایران و آذربایجان را منور کرده اند و رفته اند و آثارشان هنوز مورد استناد و استفاده ی کثیری از دانش پژوهان قرار می گیرد. خدمات این بزرگان در دوران متقدم به جهات معلومی بیشتر به زبان فارسی بوده هر چند که نمونه های ترکی نیز از همان دورانی که یاد شد به یادگار مانده است. پس از به قدرت رسیدن صفویان نفوذ و گستره ی زبان ترکی در آثار ادبی بیشتر شده و نحله های مختلفی در حوزه ی شعر شکل می گیرد. زبان و نگاه فضولی مکتبی را بنیاد می نهد که تا روزگار حاضر تأثیرات آن ادامه پیدا می کند. سید عظیم شیروان و ابوالقاسم نباتی را به عنوان مثال از شاگردان این مکتب می‌توان یاد کرد. با وزش نسیم آزادی در اواخر قاجاریه و مشروطه و ارتباطات فرهنگی با دنیای خارج، ادبیات نیز در شاخه های گوناگون از جمله ژانرهای تازه و به ویژه نقد توسعه می یابد و توسعاتی در قالب های گذشته شکل می گیرد. زاویه ی دید نویسندگان و شعرا و هنرمندان تغییر کرده و جهان فلسفی تازه ای پیش روی آنها گشوده می شود. ضمن این که این تازگی ها را ما در ادب و هنر فارسی می بینیم، در آثار ترکی نیز حتی پیشتر از زبان فارسی آن را شاهد هستیم، چرا که به استناد اسناد متقن، آذربایجان دروازه ی این دگرگونی های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود. روزنامه نگاری شاید یکی از این ژانرهای جدید پیشگام بود که عرصه را برای دیگر فعالیت ها باز می کرد و آثار انتقادی در حوزه های مختلف عرضه می شد. نقد ادبی هرچند به شکل ابتدایی، دروازه ای می شد برای یافتن راه و روش های جدید و نگاه های تازه. ادبیات آذربایجان پس از مشروطه قدم در راههای نرفته ای می نهاد، هرچند که پشتوانه ی تاریخی خود را نیز حفظ می کرد. در شعر، ظهور شهریار در آن برهه ی تاریخی اثرات مختلف و منحصر به فردی داشت. ما تأثیرات فوق العاده ی شهریار را در شعر فارسی آن دوران و در شعر ترکی به ویژه غزل های ناب و حیدربابایه سلام با جان و دل لمس می‌کنیم. بی شک شهریار در غزل آن روز طرح نوی افکند، اگرچه تعدادی از شاعران آن روز به دلایل واهی انکارش می کردند. زبان صمیمی شهریار که پاره هایی از زبان مردم را نیز در لا به لای خود پناه می داد در عصر خود یگانه بود. من در آن دوره شعری را نمی شناسم که ویژگی های زبانی شهریار را داشته باشد. از این لحاظ شعر شهریار ممتاز است و به عقیده ی من شکی در آن نیست. دوره ای که هنوز زبان سنگین شعر کلاسیک بر غزل سنگینی می کرد شعر شهریار راه جدیدی را می پیمود. این سخن به معنای آن نیست که زبان ساده ای در شعر در آن دوران وجود نداشت، بلکه به معنای این است که ابتکارات زبانی شهریار را که ویژه ی خود اوست شاعر دیگری نداشت. رمانتیسم شهریار نیز از سهم بسیار بیشتری در شعر عاشقانه ی فارسی برخوردار است که شایسته گی واکاوی از منظر یک مکتب تمام عیار را دارد. جدای از اشعار فارسی شهریار، شاهکار حیدر بابایه سلام و سهندیه در حوزه ی شعر ترکی تأثیرات غیر قابل انکاری داشته است و این را می‌توان تنها با استناد به نظیره های نوشته شده اثبات کرد. نفوذ زبان این اشعار در میان لایه های درونی جامعه و گذر اشتهار آن از مرزها حقانیت تأثیرات شعر شهریار را رقم می زند. جایی از دوستی شنیدم که می گفت زبان شهریار در حیدربابا کهنه است و عناصر روستایی و از این قبیل چیزها را با خود دارد و تصویرگر شعر شهری نیست. اگرچه این سخن از زاویه ای درست است، اما قضاوت ناعادلانه و یک جانبه ای است. زمان، مکان، مخاطب و ده ها مورد را باید در باره ی یک شعر یا یک شاعر در نظر داشت تا بتوان به نقد یک اثر اهتمام ورزید. اگر این قول سپهری را به یاد آوریم که گفت: فتح یک قرن به دست یک شعر. آیا انصافاً اگر فقط از همین دریچه به شعر شهریار بنگریم، آیا شهریار نتوانسته قلوب میلونها انسان را تسخیر کند؟ اگر شهریار با شعرش توانسته این کار را انجام بدهد پس شاعر موفقی است و نظر ما که اغلب بر اساس خوانده ها و شنیده‌های ناقصمان بیان می شود محلی از اعراب ندارد. حال پس از این چند سطر کلی اندکی به جریانات هنری و ادبی که در اردبیل در طی این سال ها روی داده می پردازم. قبل از ورود به شعر باید اشاره ای داشته باشم بر حرکت های فرهنگی و هنری که شاید و گاهی مطمئناً، نتایج و تأثیراتی بیش از شعر داشته اند. در حوزه ی داستان نویسی و نمایشنامه نویسی اعم از کارهای پیشکسوتان و نوآمدگان تحولی خوب در اردبیل صورت گرفته است که آثار منتشره شاهد این ادعاست. در خصوص تصحیح و تنقیح و نشر آثار گذشته تحرکاتی در میان اهالی فرهنگ و ادب مشهود است. در حوزه ی فولکولور و ادبیات شفاهی آذربایجان، بسیار کارهای عالمانه ای صورت گرفته است. ترجمه ی آثار از زبان های دیگر و یا برگردان الفبایی آثار هم از فعالیت های قابل تقدیر است. در حوزه ی تاریخ، جغرافیا و زبانشناسی و نقد ادبی کارهای موفقی منتشر شده است. نشر و چاپ متحول شده، اما توزیع همچنان می لنگد. سینما و تئاتر و موسیقی و هنرهای تجسمی پیشرفت های قابل توجهی کرده است. روزنامه نگاریِ حرفه ای رشد و توسعه یافته است. چندین مورد فرهنگ نویسی منتشر شده است...

آقای نامی مهمان ارجمند جلسه مستمع بودند و مطلبی را بیان نداشتند. آقای دلاور قوام قبل از شعرخوانی به مناسبت سالروز وفات استاد عاصم در باره ی نحوه ی برگزاری مراسم و مطالب پیرامونی در زمان فوت استاد و مشکلات عدیده ی پیش رو را اظهار داشته و به قول خودشان گوشه های از حقایق را گفتند. در ادامه اشعتر ذیل را هم خواندند.

حدود ساعت باران ، به وقت شرعیِ شعر

نشسته ام که دو رکعت غزل به جا آرم

بدونِ علم عروض و ..... بدون آرایه

چقدر ساده نوشتم که  دوستت دارم                        ظهیر مؤمنی

*

نه عالم ریاضی‌ام و نه سیاسی‌ام

من دکترای تجربی «تو شناسی‌ام»!

تبلیغ عشق می‌کنم و در کنار آن

آموزگار مکتب «زاهد هراسی‌ام»

هم عاشقم به درک عمیق تو از غزل

هم دوستدار خوشگلی و خوش‌لباسی‌ام

وقتی لب تو امر کند می‌شوم مطیع

از دست چشم‌های تو، هرچند عاصی‌ام

یک لحظه غافل از تو نشد فکر و ذکر من

ای علت همیشـــگی کم‌حواســـی‌ام!

مردانه دوست دارمت این را بخوان بفهم

از عاشقانه‌های متیــــن حماســی‌ام

 کتمان نکن که مثل خودم عاشقی تو هم،

من دکترای تجربی «تو شناسی‌ام»/ مهدی زارعی

 

 

جناب رحیم باغبانی شعری از حسین منزوی خواندند.

شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را

گلی به سر نزدی آفتاب و ماهم را

پرنده ای که به نام تو بود از لب من

پرید و برد به همراه خود نگاهم را

رسیده و نرسیده به اوج سوزاندی

به هرم صاعقه ای بال مرغ آهم را

بهار را به تمامی ندیده غارت کرد

سموم فتنه به ناگه گل و گیاهم را

مسیر خفته چنان در غبار آتش و دود

که گم کند دلم و دیده راه و چاهم را

به هر طریق که رفتم غم تو پیشاپیش

کمین گرفته و بر بسته بود راهم را

تمام عمر به رنج و شکنجه محکومم

که می دهم همه تاوان اشتباهم را

 

 

آقای علی لطفی(همایون) غزل ترکی خواندند.

خوش گلیبسن سنی مونجوق کیمی گؤزدن جالاییردیم

آیاغین ایزلرینه گؤزلریمی چیپچالاییردیم

قیزیشیردیم سویوق اللرله خیالیمدا سنیلن

آخی سینه مده سنین بوش یئرینه اود قالاییردیم

آدینا باغچادا سن نازدا چیچکلر بئجررکن

داریخان چاغلاری کیپریکله توزوندان یالاییردیم

هر گلین گؤردوگوجن آل یاناغیندان آلیشیردیم

باغری قان لاله نی اهمال جا دوروب آلمالاییردیم

اختیارسیز گؤزومون گوزگوسو سندن یاشالاندا

سنی گیزلینجه یاناقدان ایتیریب دالدالاییردیم

نارا بنزر یاناغین سئیره چیخان واختا خیالدا

اوره ییم نار کیمی هی دن دن ائدیب پارچالاییردیم

 

آقای خیرالله باقری مطلبی ارائه نکردند و در ادامه آقای جمشید جامعی شعری از مرحوم عاصم خواندند.

بی وفالیق رسمینه تا باغلی دیر دلداریمیز

دم به دم قالخیر سمایه آه محنت باریمیز

بیر بئله همت صداقت سئوگی وورغونلوق شرف

حل مشکل ائیله مز تا الده یوخ دیناریمیز

گنج سیز گیرم صداقت مولکونون قارونیییک

بی بهادیر رنج دن حاصل دُر شهواریمیز

یار الیندن یاره گؤرموشلرده نیک یئرسیز دگیل

آغلاسین وورغون کؤنول گولسون بیزه اغیاریمیز

گؤز سئویر هر کیمسه نی اما اورک طرد ائیله ییر

رنگ لر ترکیبی آرتدیقجا ایتیب معیاریمیز

چون اوره ک قانیله سیراب ائیلیریک سؤز گولشنین

چوخدا علت سیز دگیل قان آغلاییر اشعاریمیز

زهر هجریله ائله سرشاردیر جان ساغری

طوطی لر شهرینده شکردن کوسوب منقاریمیز

دهر بازاریندا تا اصلین یئرین توتموش بدل

مشتری دن خالی اولموش عاصما بازاریمیز

ای قلم اوزمه الین دامان مولادن بیر آن

چوخدا ویران دیر اوره ک آنجاق اودور معماریمیز

کاربرد کلمه ی معماری در شعر استاد عاصم، نظر استاد شاهی را به خاطره ی طنزآمیزی از شعر تاج الشعرا یحیوی معطوف داشت و آن را برای اهل مجلس (اختصاراً) این گونه بیان کرد:

روزی تاج الشعرا نوحه ای سروده بودند که در آن از ساختن و سازنده ی قصر خُوَرنَق که برای نعمان بن منذر توسط سنمار آماده شده بود، سخن گفته بودند و از چگونگی ساخت آن و پاداش پادشاه حیره به سازنده و نهایتاً قتل سنمار به دست سلطان (به دلیل این که اظهار داشته بود که اگر پول بیشتری می دادید بهتر از این هم می توانستم بسازم و عصبانبت سلطان و خشم گرفتن بر او) و رسیدن شعر تاج الشعرا به این مصرع البته نقل به مضمون شعر: «باشه چاتدی ساختمان اولدوردولر معمارینی». یکی از نوحه خوانان حاضر با شنیدن «اولدوردولر معمارینی» خیال کرده طرف دکتر یوسف معماری بوده و با زدن بر سر و صورت خود گفته که وای چه کسی دکتر معماری را کشته، چطور کشته شده و...

 جناب استاد چاووش شعری در ارتباط با بزرگداشت مقام معلم خواندند.

ازل که اهل ولا را بلا صلا دادند

نگاهبانی اردوی گل به ما دادند

 

آقای دکتر وهابزاده ماده تاریخی را که برای استاد مرحوم جناب جابر عناصری سروده بودند خواندند.

جابر عناصری که دو سی سال برده رنج

تا زنده کرد تعزیه با دید نکته سنج

منشی به فوت یار به تاریخ زد رقم

کم از هزار و چارصدم سال گشته پنج

 

دکتر وهابزاده اضافه کردند که با مرحوم عناصری در کلاس ششم ابتدایی در مدرسه ی شاه اسماعیل به مدیریت آقای سیگاری که معلممان آقای راشدی بودند، یار دبستانی بودم.

از ذکر عنوان یار دبستانی گریزی زدند به تاریخ و از سه یار دبستانی معروف یعنی عمر خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح یاد کردند و از این سخن گفتند که از نظر تاریخی این افسانه‌ای بیش نمی تواند باشد چرا که خواجه متولد 408خیام متولد 439 و حسن صباح متولد 464 هجری است. از طرف دیگر خواجه متولد توس و خیام متولد نیشابور و حسن صباح متولد قم می باشند.(به گمانم سعید نفیسی در این خصوص تحقیق کرده اند). باز در ادامه از سرود بسیار معروف یار دبستانی حرف زدند و این که سراینده ی آن منصور تهرانی(متولد 1329 بندر ترکمن) است که خوانندگانی چون فریدون فروغی، جمشید جم آن را خوانده اند. این ترانه در فیلم  منصور تهرانی با نام یار دبستانی که بعدا به  ازفریاد تا ترور  تغییر یافت خوانده شده.

یار دبستانی من با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه

ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما

در پایان بخش نخست شعرخوانی استاد شاهی غزلی فارسی خواندند

گرچه در این عصر خنثی برتر از شیر نری

چون بیاید روز میدان ای برادر خواهری

خواب را چون بربری بر خورد مردم می دهی

آفرین بر تو که شهر بربریت را دری

قادری چون روزی مردم ببلعی شمس را

گرچه همچون ماه نو زرد و ضعیف و لاغری

هرچه می خواهد هوای جاه می گویی به چشم

از خدای دومت با جان و دل فرمانبری

گرچه چون ثعبان گلوی شهر را پیچیده ای

در زبان روستا نواده ی نیلوفری

شاهی از پسکوچه های بی هوا ترسد نه تو

چون تو هر قدرت که خواهی از خیابان می خری

 

دور دوم با غزلخوانی استاد کیانی شروع شد که غزل ایشان را ذیلاً مشاهده می کنید.

دور گل عزیزیم گه تیر مئی له دولو کوزه نی

مئی سیز ایاغ دان سالار غصه بو دریوزه نی

گلمه سن اي  ماهرو ، سجده يه دوشمز سبو

وقت اذان اولدو  دو ، كاسه يه توك كوزه ني    

دوشمه ير افسوس  اله ، پرده  دير مئي هله

بير كوپه وئرره م  صله  قبه ي فيروزه ني

مرد رهه مئی گره ک ، مئي جامي هئي هئي گره ك

مئي له قيلا طي گره ك  فرصت ده روزه ني

گوشه ي ميخانه ده ، واردي كرامت هله

بوردا  كي دورد بئش چيله عاجيز ائده ر حوزه ني

جهد ائله یب نفسی یئخ  عشق ايلن افلاکه چیخ

اما صاغين يوخسا  شيخ  سركي ائده ر سوزني

دون گئري يه  اي ملك  ، من ال  اولوم سن اتك

واجب عمل لرده شك  باطل ائده ر روزه ني

همتين  اسكيك دگيل  شب پره ده ن  اي رحيل

دوش يولا كي اردبيل  قين دا قويار غوزه ني     بهار 1395

ضمناً در میان برنامه اثر جدید آقای کیانی با عنوان سئودا قانادلاریندا به اعضای جلسه اهدا گردید. ضمن تبریک، برای استاد کیانی آرزوی توفیقات روزافزون داریم.

 

دکتر شهریار نعمتی یک غزل فارسی خواندند

مستانه چو در چمن درآید

جان پرکشد و ز تن درآید

 

 

نگارنده ی این سطور نیز ابتدا شعر سروده شده برای مرحوم دکتر جابر عناصری را خواند:

ای مرد درد! رفتی و پاس‌ات نداشتیم

داغی دگر به سینه‌ی شَهرت گذاشتیم

در بودن‌ات بدا که نبودیم و ناگهان

در رفتن‌ات فقط دو سه بیتی نگاشتیم

ما آب را همیشه گل آلوده خواستیم

ما بذر کینه در دل آیینه کاشتیم

ما رویش بلند و سزاوار باغ را

در خاک خود به دست تبر بازداشتیم

تا پاسبان حرمت اندیشه‌ها شویم

ما باد را به معبد آتش گماشتیم

دردا که با گواهی تاریخ رنج‌مان

تا آسمان، لوای حسد برفراشتیم

28/1/95

و در ادامه غزل ذیل را ارائه دادم.

یک بار دیگر آمده این مردِ خاکی

آورده با خود نازنین! یک کوله پاکی

دیگر قبول‌اش کن ندارد هیچ حرفی

دیگر ندارد اعتراضی، نیست شاکی

یادت می‌آید روزهای قهر با تو

از خانه بیرون می‌زدم با دردناکی

گاهی شکنجه می‌شدم تا حد مردن

گویی به دست یک نفر جانی، ساواکی

وقتی که روی سنگ، نعش‌ام پخش می‌شد

آن جا کسی می‌گفت بازم یک کراکی

گاهی میان وحشت کابوس‌هایم

می‌دیدمت در فیلم‌های هیچکاکی

حالا دوباره آمده از جاده‌ای دور

با خاطرات روزهای سینه‌چاکی

حالا برایت قصه‌هایی تازه دارد

مردی که چشمان غریب‌اش هست حاکی

ای کاش می‌خوردیم مثل روز اول

شام محبت توی ظرف اشتراکی

ای کاش پنهانی دوباره می‌ربودیم

از کنج لب‌ها بوسه‌های زیر خاکی

12/2/95

جناب استاد فریاد غزلی فارسی خواندند.

دور، دور نابرادرهاست قابیلم کنید

وقتی آدم نیست لازم نیست هابیلم کنید

رفته ام اما نه مثل چشمه ای دنبال رود

رفته ام دنبال موسی، غرق در نیلم کنید

رفته ام بالا و اصل خویش را گم کرده ام

سودم اما سهم چند اوباش، تعدیلم کنید

جمعه هستم با مُخی تعطیل پایانم دهید

شنبه ام اما تنم برفی است تعطیلم کنید

حرف زورم زیر بار من نرفتن جرم نیست

نه به کرسی ام نشانید و نه تحمیلم کنید

خانه ای نیمه تمامم پایه هایم ظلم و جور

فکر خوبی نیست می خواهید تکمیلم کنید

تجزیه کردم به نفع خود تمام هرچه را

حالیا ای شاعران شهر تحلیلم کنید

روح فروردینی ام از عشق اسفندی پر است

هرچه پیش آید خوش آید کاش تبدیلم کنید

مثل سالی تلخ بگذارید زودی بگذرم

بی خیال سررسیدم سالِ تحویلم کنید

رفتنم را با گل و فریاد و شادی لو دهید

غرق در نقل و نبات و عطر و اکلیلم کنید

اسد نیکفال(فریاد)-23/1/95

 

آقای استاد جبرائیل نوید آذربایجانی شعری خواندند از جناب نادر ازهری(سرمد) در بدرقه ی روح مرحوم خمسه ای.

ای آسمان سپیده ی کمیاب سادگی ست

او را تمام آینه می شناختند

شوراب چشم ها و تپش های قلبمان

در سوگ او چکامه ی بی واژه ساختند

+++

با خود سخن چو گفته ام از کوه ماتمش

چون سنگ، گشته واژه و باریده بر سرم

گاهی ز سهو خفته اگر مویه ام به لب

آتشفشان دل زده فریاد در برم

+++

زورق فراز موج تکبر نراند و رفت

افتادگی ست سر شکوهش چو آبشار

از باغ عرش گرچه گل عیش چیده بود

عمری فروتنانه به سر برد ریشه وار

+++

تا بنگریم بر دل تاریک خود دمی

آیینه صداقت و سنگ صبور شد

چونان ستیغ خفته به دامان ماهتاب

در سرزمین عاطفه محبوب نور شد

 

استاد عباسعلی یحیوی(ائلچی) غزلی فارسی خواندند

ای اسب توفان، گلشن ما را... مبادا!

چون جنگ وحشی، میهن ما را... مبادا

آخر چه مرگ ات یا تگرگ ات هست، ای ابر

چشم درشت روزن ما را... مبادا

با آن هزاران پیچه، ای بحران مشئوم

این کومه های ایمن ما را... مبادا

ای مرگ! ما در چاه ویل افتادگانیم

رنگین به خون، پیراهن ما را... مبادا

پروانه گان، دیوانه گانِ شمع عشق اند

ای باد! شمع روشن ما را... مبادا

ای شحنه ما در پای خم لب تشنه گانیم!

جام می مردافکن ما را... مبادا

از ما تهمتن را مگیر ای چرخ و مگذار

در چاه دهشت بیژن ما را... مبادا

ای خواب، ای رویا که از جنس خیالید

اسطوره های موطن ما را... مبادا

ای معنویت های حکمت های سیال

مگذار خالی من من ما را... مبادا

29/اسفند/94

 

آقای استاد بیوک جامعی به دلیل ضیق وقت مطلبی ارائه نکردند.

حسن ختام برنامه با جناب استاد علی اصغر صادقی فرد(صادق) بود که دو غزل ترکی و یک غزل فارسی خواندند.

مین مین اوجالان قصر بیر آلچاق داغا دیمز

ظلم اوسته دوران قله، اَسَن چارداغا دیمز

یوز پارچا تیکانلیق دره باغبان باخیمیندان

بیر باغچا قرنفیل بیتیره‌ن توپراغا دیمز

حشمت‌لی سرای لاردا کی مرمر پاسیولار

دامان طبیعت‌ده حصارسیز باغا دیمز

اشرار الی‌نین زینتی قیمت‌لی بیلرزیک    

احراره دمیردن دوزه‌لن قولباغا دیمز

بی غیرت آدام قصرده ایلش‌سه ده آنجاق 

زندان‌دا شهامت‌له یاتان دوستاغا دیمز

هر بیر یاراماز قولدورا تعظیمه‌ ائنن باش    

ظالم باشینا اندیریلن توخماغا دیمز

ناحق لره یاردیم‌لیغا قالخان یوموروق‌لار   

حق اوسته گناه‌سیز چکیلن دیرناغا دیمز

ایش گؤرمه‌ین آرتیق یئیه‌ن آغ جانلی بیله‌ک‌لر  

بیر ایلمه سالان خیردا قابار بارماغا دیمز

هرگون بو فنا دهرده مین رنگه دوشن‌لر      

یئل‌لن دولانان یئرده گئد‌ن یارپاغا دیمز

بو جرم و جنایت یئری‌نین جاه و جلالی        

مولا بویوروب بیرجه جیریق باشماغا دیمز

خوشدور بو شعار آز یاشا، انسان یاشا «صادق»   

چوخ چوخ یاشایان گؤرموشم اوچ متر آغا دگمز

*

باز هم دل در سر پیری جوانی می کند

پا به مرگ است این دل اما سرگرانی می کند

من نمی دانم چه سازم با دل بیمار خویش

بنده ی عشق است با من سرگرانی می کند

گر به پیری عشق بازی می کنم عیب ام مکن

دل دهد تاوان اگر تن ناتوانی می کند

مهر گلرویان اگر در سینه پروردم رواست

باغبان پیر بهتر باغبانی می کند

بی وفا یاری که عمری در فراق اش سوختم

حالیا با من چه سود ار مهربانی می کند

آن چنان افسرده ام در سوگ مرگ زندگی

نوبهاران نیز در چشم ام خزانی می کند

صادق استقبال کرد امشب ز شعر شهریار

پیش شاهین غزل کفترپرانی می کند

از زحمات استاد کیانی که درج تصاویر و تنظیم متن را بر عهده دارند سپاسگزارم.

کاظم نظری بقا

15/2/95

 

 

ازشمار دوچشم يك تن كم وزشمار خرد هزاران بيش

Article 0

گزارش جلسه‌ی مورخ 28/2/95 انجمن ادبی حافظ اردبیل

$
0
0

 

جلسه‌ی شب پیش در منزل جناب علی لطفی منعقد بود. اساتید محترم آقایان کیانی و چاووش به دلیل مسافرت و  برنامه‌ای که داشتند در جلسه حاضر نبودند. آقای داور یوسف پور و  آقای گرانمایه مهمانان جلسه بودند. برنامه‌ی انجمن لحظاتی پس از ساعت 10 شروع شد و استاد شاهی پس از خیر مقدم و درود فرستادن بر روان شاعران و ادبای درگذشته‌ی شهر و انجمن، دنباله‌ی برنامه را پی گرفتند. ابتدا جناب استاد سخنور تفألی به دیوان حافظ زده و غزل ذیل را قرائت کردند.

دل سراپرده‌ی محبت اوست

دیده، آیینه‌دار طلعت اوست

من که سر درنیاورم به دو کون،

گردنم زیر بار منّت اوست

تو وطوبیو ما و قامتِ یار 

فکر هر کس به‌قدرِ همت اوست

گر من آلوده‌دامن‌ام، چه عجب؟

همه‌عالم گواه عصمت اوست

من که باشم در آن حرم کهصبا

پرده‌دار حریم حرمت اوست؟

بی‌خیالش مباد منظر چشم

زان‌که این‌گوشه جای خلوت اوست

هر گلِ نو که شد چمن‌آرای

زَ اثر رنگ و بوی صحبت اوست

دورمجنونگذشت و نوبت ماست

هر کسی پنج‌روز نوبت اوست

ملکت عاشقی و گنج طرب

هر چه دارم، ز یمن همت اوست

من و دل گر فدا شدیم، چه باک؟!

غرض اندر میان، سلامتِ اوست

فقر ظاهر مبین؛ کهحافظرا

سینه گنجینه‌ی محبت اوست

استاد شاهی در باره چند بیت از شعر مزبور از منظر عرفان بیاناتی را ارائه کردند از جمله این که در بیتِ دور مجنون گذشت و نوبت ماست اشاره داشتند به لایزال بودن عشق و پیوسته بودن سلسله ی عشاق. و اضافه کردند طوبی اشاره دارد به محسنات اخروی و دنیوی  و در قامت یار با اشاره به بقینا بقیت اظهار داشتند که ثنویت مقدمه ی وحدت است.

در ادامه بنده بقیه ی مطالب جلسه پیش را با عنوان «از شهریار تا عاصم» ارائه دادم.

در حوزه ی شعر اما حرف های بیشتری برای گفتن وجود دارد. اساساً شعر اردبیل در گذشته ای نه چندان دور صبغه ی آیینی و عاشورایی داشت و گونه های شعری دیگر هرچند که وجود داشت، اما نمود چندانی نداشت. باید اذعان کرد که شعر عاشورایی از جهت زبانی خدمات شایانی به زبان ترکی کرده و در برهه هایی که سعی در نابودی آن می رفت به کمک آن شتافته و از مهلکه آن را نجات داده است، که البته این مسأله در جایگاه خویش بسیار ستودنی است. نکته ی بعد در باب شعر عاشورایی خدمت تاریخی آن به زنده ماندن قیام عاشورا و مکتب انسان ساز امام حسین ع است. مورد بعدی ظهور شاعران نوحه پرداز بزرگ است که گاه شاهکارهای ماندگاری را خلق کرده اند که تأثیرات فرهنگی فوق العاده و نیز ارزش ادبی ویژه ی خود را داشته است. همچنین ادامه و گسترش این نوع ادبی در دوران کنونی یکی از دلایل اهمیت آن است که کسی با نفی و انکار آن در جامعه ای که پایبند ارزش های عاشورایی و مذهبی است راه به جایی نمی برد. اما باید این نکته را نیز متذکر شد که تکرار بی رویه ی صور خیال در این نوع اشعار و بیان چندین باره ی محتوا بدون تغییر در زبان ویژه ی شاعرانه و بی دقتی در ساخت های دستوری و بیانی از آفات بزرگ آن به شمار می‌رود. در حوزه ی شعر کودک و شعر دفاع مقدس نیز ما کارهای شاخصی را شاهدیم که برخی از دوستان شاعر به صورت جدی روی آن کار می کنند و آثار منتشره گواه این ادعاست. به طور کلی می توان گفت که شعر اردبیل در دوران معاصر تجربه های گوناگونی را پشت سر گذاشته است. شعرهای کلاسیک آغاز این قرن در قالب های شناخته شده ی قصیده و غزل بود که از بار محتوایی صوفیانه و اخلاق گرایانه و تغزل بهره می‌برد. گاهی رگه هایی از طنز را هم می توان مشاهده کرد که البته صورتی رسمی نداشت. شاخه ای از شعر هم که سرایندگان آن خارج از محدوده ی جغرافیایی می زیسته اند، اندیشه ی خدمت به زبان ترکی و رشد و گسترش آن و دفاع از تاریخ و مدنیت و فولکلور آذربایجان را در کنار تولید اشعار ناب در قالب های عروضی و اغلب هجایی داشته اند. این بخش از شعر ترکی شاخه ای گشن و پربار و تأثیرگذار دارد که در حوزه ی وسیع تری از شعر اردبیل قابلیت بررسی و دفاع دارد. شاعران و نویسندگان این نحله حافظان و پاسداران راستین زبان و ادبیات آذربایجان در طی دهه های پیشین در زیر فشارهای بی امان حکومتی بوده اند و الحق کارنامه ی روشنی از خود بر جای گذاشته اند. با ظهور نیما فصل جدیدی در شعر فارسی آغاز می شود. این تازگی که جزئی نگری و عینی گرایی از شاخصه های اصیل آن محسوب می شود، در شعر ترکی هم با ظهور حبیب ساهر از راه می رسد و تحولات و دگرگونی ها تقریبا همگام با شعر فارسی رخ می نماید. نوگرایی های شاعران این دیار را در هر دو زبان ترکی و فارسی، در تاریخ ادبیات معاصر خود می توانیم مشاهده کنیم. آن چه که در شعر اردبیل نمود روشن تری دارد شاید شعر پس از انقلاب باشد. در شعر پس از انقلاب خطوط متعدد و مرزبندی ها، برای ما امروزیان بیشتر مشخص و معین است. شعر ترکی در قالب های کلاسیک، هجایی و آزاد یا سربست سروده می شد و هر کدام برای خود مخاطبین خاصی داشت چنان که همواره همین طور بوده است. در شعر کلاسیک رویکرد سنتی و نوگرایانه را می شد از همدیگر جدا کرد و قالب غزل بیشترین مورد استفاده را داشت. در شعر هجایی رویکرد به جهت لفظ و معنا متوجه شعر جمهوری آذربایجان بود، اما نمونه های منحصر به فردی که خاستگاه زبان و معنا در آن بومی اردبیل باشد نیز مشاهده می شد. نمونه بارز این نوع، شعرهای عاصم اردبیلی بود. قالب سربست نیز بیشتر از سوی جوانترها پیگیری می شد و در پی کشف فضاهای تازه و زبان ویژه بود. وجود انجمن های شعرخوانی در اوایل دهه ی شصت، استعدادهای شعری را به مرحله ی بروز و ظهور می رساند. افتتاح جلسات شعرخوانی در کتابخانه ی عمومی شهر، استقبال کم نظیری را از سوی مخاطبین به نمایش می‌گذاشت. شعرخوانی در سینما قدس نیز این اسقبال عمومی را به خوبی نشان می داد. شاید یکی از دلایل استقبال از این گونه مراسم شعرخوانی نبود یا کمبود رسانه های فرهنگی در آن روزها بود. از میان چهره های مطرح شعر اردبیل از دهه ی شصت تا با امروز و قطعاً در آینده عاصم اردبیلی بود. ویژگی عمده ی شعری عاصم در آن روزگاران شکار سوژه بود. او که در قالب های کلاسیک هم شعر می گفت گرایش بیشتری به قالب هجایی و قالب بحر طویل داشت. چندین مورد شعر سربست نیز در میان دفترهای شعری او دیده می‌شود. موفقیت و شهرت عاصم در دنیای شعر را همین انتخاب سوژه ی مناسب و استفاده از قالب بحر طویل رقم زد. عاصم به مخاطب اهمیت زیادی می داد و معتقد بود که شعر برای مردم نوشته می‌شود، بنابراین باید با زبان مردم با آن ها گفت و گو کرد. قوه ی شناخت عاصم از نیازهای شعری مردم و شناخت زمان فوق العاده بود و او به هر دو این ها اهمیت می داد. البته بنده در مقدمه ای که بر کتاب ال مندن اتک سندن نوشته ام در باره ی ویژگی های بیرونی و درونی شعر عاصم سخن گفته ام  و در آن جا از سادگی زبان، سهل و ممتنع بودن و قابلیت انتقال سریع معنا به عنوان ویژگی های بیرونی شعر عاصم و از انسانگرایی، عدالت گرایی، و حقیقت گرایی به عنوان ویژگی های درونی یاد کرده ام. همچنین در آن جا از خصوصیات انسانی و شاعرانگی عاصم به داشتن طبعی وقاد و تیز، قدرت مضمون آفرینی، نگاه به موضوعات از دریچه ی دید مردم، طنازی و شوخ طبعی، تشویق نوقلمان و صداقت اشاره کرده ام. در پیشگفتار قانلی قیام مجموعه ی اشعار عاشورایی عاصم نیز مطالبی در باب شاعرِ خلق بودن عاصم نگاشته ام. مرحوم عاصم به پیشنهاد آقای احدی ناشر محترم آثار او تمامی آثار دست نویس اش را که چاپ نشده بود در اختیار بنده قرار داد. کتاب ال مندن اتک سندن در زمان حیات خود ایشان و قانلی قیام پس از فوت ایشان با مقدمه ی من منتشر شد و یک مجموعه شعر فارسی و یک مجموعه شعر ترکی از آثار دست نویس ایشان تهیه کردم و نام کتاب ها هم مشخص شد، اما به جهت اختلافات پیش آمده با ناشر و خانواده ی عاصم چاپ کتاب ها به تأخیر افتاد تا اینکه شنیدم قرار است کتابی از عاصم با مقدمه ی یک نفر دیگر چاپ شود. کتاب هایی که بیش از یک سال پیش می‌توانست منتشر شود فکر می کنم که تاکنون هم انتشار نیافته است. بنده برخی از خاطرات شاخص دوران شاعری ام را مکتوب کرده ام که به نظرم از منظر تاریخی شاید بتواند بخشی از تاریخ شعر معاصر اردبیل را آینگی کند. چندین موردِ این خاطرات با استاد عاصم بوده که در این جا به ذکر خاطره ای بسنده کرده و کلامم را خاتمه می دهم.

قرائت شعر "سوری"توسط عاصم در کافه‌ی کارون برای اولین بار

کافه ی کارون در اردبیل مابین چهارراه امام و عالی قاپو و پایین تر از مسجد سلیمانشاه به طرف شیخ صفی واقع شده بود. کافه کارون پاتوق بعضی از شعرا و نویسندگان و معلمین و اهل هنر بود. عصرها حال و هوای دیگری داشت. سالهای 65 و 66 بیشتر آن جا می رفتم همراه اسد نیکفال(فریاد). با مرحوم حاج انور، مرحوم عاصم، استاد شاهی، آقای نیکخو دوست صمیمی و اهل دل استاد شاهی و اللهوردی نیکفال دور یک میز می‌نشستیم. گاهی هم شعر خوانده می شد. اما بیشتر مسائل روز در باب شعر و شاعری مطرح بود و از این حرف ها. مرحوم انور طبع بسیار تیز و روانی داشتند و هر لحظه که اراده می کردند شعر می ساختند آن هم از نوع طنز و بسیار استادانه.

"گینه قلیان منه زور گلدی منی تر باسدی"مصرعی بود که یک روز بالبداهه گفتند و مصراعها و ابیات بعد همان روز در آن جلسه از سوی شعرا ساخته شد. بعدها هم در جاهایی به ادامه ی آن افزوده شد که ابیات شاخصی از دل آن درآمد که هنوز هم ورد زبان شعراست.

یک روز استاد شاهی، فریاد، من و استاد عاصم دور میزی نشسته بودیم که آقای عاصم گفتند که شعر تازه ای دارند و خواستند که آن را بخوانند. فکر می کنم که همان روز آن شعر را گفته بودند. قبل از خواندن، عاصم موضوع شعر و علت شکل گیری آن رابیان کردند و سپس شعر را قرائت نمودند. شعر همان شعر معروف "جهنم ده بیتن گول"بود. این شعر که تبدیل به یکی از آثار شاخص عاصم شد در معرفی او به مردم و جامعه بسیار نقش ایفا کرد. سوری "دختر عاشقی که از خانه و دیار خود آواره شده بود"را عاصم به مردم معرفی کرد و متقابلاً شعر سوری عاصم را به مردم شناساند. لحن صاف و ساده و بی آلایش شعر سوری، وزن متناسب آن که در قالب بحر طویل سروده شده، بیان دردهای مردم در قالب داستان سوری، بن مایه هایی چون: عشق، خیانت، بی وفایی، درد و...  همه و همه باعث شد که آن شعر به سرعت در میان مردم پخش شود و دست به دست بگردد و شهرت عاصم را در پی داشته باشد. روزی که در اواخر اسفند سال 92 برای استاد بزرگداشت گرفته بودند سوری با دسته گلی آمدند و آن را تقدیم او کردند. صحنه ای که جاودانه شد و بسیاری از حضار با صدای بلند گریستند. کتاب قانلی سحر که تا به امروز به چاپ هشتم رسیده اولین شعرش، شعر سوری است.

پس از ارائه ی مطلب استاد شاهی چند جمله ای در باب اصالت مخاطب و اصالت اثر بیان نمودند.

دور اول شعر خوانی را آقای علی لطفی آغاز کردند و غزلی ترکی خواندند.

گونش کؤزکؤز یانیر ظلمت ده آخشاملار

نه سیردیر جان قالیر غربتده آخشاملار

توتوبدی قانلی شمشیرین شافاق الده

فلک قانین تؤکور حیرتده آخشاملار

آغیر قیمتلی آنلاردیر گئدیر الدن

قالیر انسان آغیر حسرتده آخشاملار

سانیر افسانه تک گؤز فیرلانان چرخی

نه دن اولمور درین عبرتده آخشاملار

کؤچور گوندوز گلیر آخشام سوسور عالم

سجودین ذیروه سین تسخیره اولدوزلار

چکیرلر هر گئجه وصلتده آخشاملار

فلک سالخیملاریندان آسلانیر اولدوز

خزل سیز بار وئریر ظلمتده آخشاملار

گؤرنده گؤیلرین پوزغون تئلین شاعیر

یاشیر سورگون کیمین محنتده آخشاملار

آقای گرانمایه مهمان برنامه شاعری جوانی بودند که مخمسی ترکی خواندند و مورد تشویق قرار گرفتند.

دکتر شهریار نعمتی غزلی فارسی خواندند.

به جرم آن که انسان بودم و می گفتم انسانم

چه آتش ها که چون باران فروبارید بر جانم

جناب استاد فریاد غزلی فارسی خواندند.

در خیابان نوگلی سوسن فروشی می کند

شهر آهن دل، فقط آهن فروشی می کند

گل فروش و گل، دو معصومند با یک سرنوشت

لاله، بعضی وقت ها لادن فروشی می کند

یک پدر، آواره تر، از روزگار بی پدر

زیر برف چله، پیراهن فروشی می کند

مادری را می شناسم که شبیه تشنه رود

با لباسی نخ نما، سوزن فروشی می کند

دامن عفت پُر است از لکه های احتیاج

فقر در بازارها دامن فروشی می کند

یک نفر در زرگری ها، تن طلایی می شود

یک تن از فرط نداری تن فروشی می کند

از تهیدستی یکی کارش جلز است و ولز

آن طرف همسایه اش روغن فروشی می کند

کار و بار گورکن خوب است این دور از جناب

مرده خواری می کند، مدفن فروشی می کند

در بساط بی کسی فریاد تلخی چیده است

در خیابان یک زن آویشن فروشی می کند

26/2/95

آقای نوید آذربایجانی مطلبی ارائه نکردند و جناب استاد جامعی شعری آزاد و اجتماعی از شاعری ناشناخته خواندند.

دکتر وهابزاده کتابی را معرفی کرند با عنوان «آثار ادبی پزشکان ایرانی» از مرحوم دکتر عبدالله بهزادی. این کتاب آثار پزشکان سراسر ایران را در خود دارد و نویسنده سعی کرده است با سفر به نقاط کشور به جمع آوری اطلاعات و در ج اشعار شعرای پزشک در آن بپردازد. دکتر عبدالله بهزادی در سال 1294 به دنیا آمده و در سال 1355 وفات یافته است. ایشان سراینده شعر معروف «بهاران خجسته باد» نیز هستند. در سال 1339  در سفری که به اردبیل داشته اند شعری خطاب به سبلان سروده اند و در آن از زنده یاد دکتر احمد نائبی هم ذکری به میان آورده اند.

ای آیه ی کبریای دادار

وی سایه ی آفتاب اسرار

گر کهتری از ستیغ البرز

شایسته تری ازو به هنجار

«حیران» به بزرگی تو حیران

وز خردی خویشتن به آزار

با آن که نمی کَنَم دل از تو

رفتم ز برَََت خدانگهدار

در احمد نایبی بجویم

خواهی اگرم به بر دگربار

آن چشمه ی خوشگوار بینش

آن آینه ی تهی ز زنگار

سپس جناب دکتر وهابزاده این کتاب را با کتاب «اندیشه های ماندگار سبلان» که توسط آقای ابوالفضل محبی گردآوری شده است مقایسه کرده و از اشتباهات فراوان تایپی و عدم دقت در چاپ آن انتقاد کردند.

دور دوم شعرخوانی را جناب رحیم باغبانی شروع کردند و غزلی از معینی کرمانشاهی خواندند.

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامه پاکی دگر و پاکی دامان دگر است
کس ندیدیم که انکار کند وجدان را
حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است
کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود
نفی شیطان دگـر و طاعت شیطان دگر است
کـس نگفته است و نگوید که دد و دیو شویـد
نقش انسان دگر و معنی انسان دگر است
کـس نیامد که ستاید ستم و تفرقه را
سخن از عدل دگر، قصه احسان دگر است
هرکه دیدم بخدمت کمری بست به عهـد
مرد پیمان دگر و بستن پیمان دگر است
هرکه دیدیـم به حفظ گله از گرگان بود
قصد قصاب دگر، مقصد چوپان دگر است...

جناب خیرالله باقری مطلبی ارائه نکردند. آقای قوام سخن خود را با این بیت آغاز کردند.

گیسوان تو شبیه است به شب اما نه

شب که این قدر نباید به درازا بکشد

و سپس غزلی از سعید بیابانکی خواندند.

ما را به یک کلاف به یک نان فروختند

ما را فروختند و چه ارزان فروختند

اندوه و درد از این که خداناشناس ها

ما را چقدر مفت به شیطان فروختند

ای یوسف عزیز! تو را مصریان مرا

بازاریان مؤمن ایران فروختند

یک عده خویش را پسِ پشت کتاب ها

یک عده هم کنار خیابان فروختند

بازار مرده است ولی مومنین چه خوب

هم دین فروختند هم ایمان فروختند

بازاریان چرب زبان دغل به ما

بوزینه را به قیمت انسان فروختند

وارونه شد قواعد دنیا مترسکان

جالیز را به مزرعه داران فروختند!

بنده هم در نوبت خود غزلی فارسی و نسبتاً قدیمی خواندم.

در کوچه‌ی آغوش غریب‌ات ول‌ام امشب

چشمان تو کرده‌ست چه‌ها با دل‌ام امشب

خاموش‌ترین شمع جهان‌ام که رسیده‌ست

سرمای جنون تا نفس محفل‌ام امشب

پیچانده مرا مرکز گرداب نگاه‌ات

دنبال هماغوشی ِ با ساحل‌ام امشب

بی‌تاب‌تر از مرغ حواصیل‌ام و انگار

منقار فروخسته و بی‌حاصل‌ام امشب

دستان تو بر گردن من رمز رهایی‌ست

تردید نکن هیچ که پا در گل‌ام امشب

در باغ دل‌ام چون گل نوروز برافروز

تا سایه‌ی وحشت رود از منزل‌ام امشب

لبریز کن از زمزمه‌ی پنجره جامی

جامی که گشاید گره از مشکل‌ام امشب

بازآ و جهانی به نجات آر که بی تو

ویروس دل ‌افسردگی ناقل‌ام امشب

19/2/66

آقای جمشید جامعی به مناسبت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام سه قطعه رباعی از خیام خواندند.

برخیز و بیا بتا برای دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

*

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی
گفتا شیخا هرآنچه گویی هستم
اما تو چنان که مینمایی هستی؟

* 

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

آقای داور یوسف پور که مهمان برنامه بودند چند خاطره از شهریار نقل کردند.

استاد ائلچی غزلی ترکی با نام «آجی شعر» خواندند.

ائلچی سوزمور قلمیندن سنین اصلا آجی شعر

عالمه گؤر نه سالیب شورش و غوغا آجی شعر

سؤز قَهَرلن دولودور، فیکر زَهَرلن دولودور

وئره جک بس نه زامانلار سنه معنا آجی شعر

ائللرین ذهنینه نفرتلی کلام لار یاراشیر

اودی بالدان شیرین اولموش کدرافزا آجی شعر

واقعیت ده گرکدیر آجی سؤزلر دئییله

چونکی چوخ سیرلری ائیله ییر افشا آجی شعر

آمما شاعیر آجی سؤز یازماغا مجبور ده ییلیک

کی بوتون دولدورا دیوان لاری تنها آجی شعر

عشقی ده آتمیاق آنجاق کی اورکلر سسی دیر

ائده بیلمز اوره یی شاد و مصفا آجی شعر

عشق وارلیق اودی دیر، عشق سیز انسان یاشاماز

بئله بیر آتشی بیر آن چکه حاشا آجی شعر

بیز قارانلیق دا کی اولدوزلاری تقدیس ائدیریک

نئجه سود یوللارینی شرح ائده آیا آجی شعر

بیز کی توپراقدانیق افلاکه کؤنول باغلامیشیق

ائلچی چکمز بئله بیر الفتی اصلا آجی شعر

2/ مرداد/ 87

آقای استاد سخنور تضمین غزلی از حافظ خواندند و حسن ختام جلسه را جناب استاد شاهی اجرا کرده و غزلی فارسی در سبک و سیاق هندی ارائه نمودند.

از عطش در مشرب ما آبرو گیرند خلق

وامدار زخم و حاجتمند زنجیرند خلق

گرچه با قندیل اختر گنبد مینا پُر است

باز هم در انتظار برق شمشیرند خلق

از نجابت بر تراب تیره تمکین کرده اند

ورنه از خورشیده و ماه و آسمان سیرند خلق

در گلوی مرگ تلخ آهنگ می جویند کام

نیم پیکر گوسفند و نیم تن شیرند خلق

می پرد از جنبش دست نسیمی خواب موج

موج عصیانند و در روبند تأخیرند خلق

نور مجروحند و از دیوار و در سر می کشند

بر زمین هم می خورند اما نمی میرند خلق

دیو شب تا از سپیدستان خاطر نگذرد

همچو شاهی عندلیب صبح تصویرند خلق

 

29/2/95

Viewing all 148 articles
Browse latest View live




Latest Images